عقيده نجات بخش: پيرامون عقيده به ظهور و حكومت حضرت مهدي ارواحنا فداه

مشخصات كتاب

عنوان: عقيده نجات بخش: پيرامون عقيده به ظهور و حكومت حضرت مهدي ارواحنا فداه

نام پديدآور:لطف الله صافي گلپايگاني، لطف الله 1297

مشخصات نشر: قم: مسجد مقدس جمكران 1389

مشخصات ظاهري: 120 ص

فروست: سلسله مباحث امامت و مهدويت؛5

شابك: 978-964-973-299-2

وضعيت فهرست نويسي: فيپا

يادداشت: چاپ قبلي: موسسه انتشارات حضرت معصومه سلام الله عليها، 1375

يادداشت: كتابنامه

موضوع: (م ح م د) بن حسن (عج)، امام دوازدهم 255ق

موضوع: مهدويت

موضوع: مهدويت- انتظار

شناسه افزوده: مسجد جمكران (قم)

رده بندي كنگره: BP224/ص23ع7 1389

رده بندي ديويي: 297/462

شماره كتابشناسي ملي: 2194656

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

عقيده نجات بخش

پيرامون عقيده به ظهور و حكومت حضرت مهدي ارواحنا فداه

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (1)

اي رسول ما آيا نديدي كه چگونه خدا كلمه پاكيزه را به درخت زيبائي مَثَل زده كه اصل ريشه آن ثابت و شاخه آن به آسمان كشيده شده است و به اذن خدا همه وقت ميوه هاي خوبي مي دهد. خدا اين چنين مثالهاي واضح و روشن براي يادآوري مردم مي زند.

ص: 7


1- سوره ابراهیم ، آیه 24 و 25.

ص: 8

مقدمه

بدون ترديد عقيده به ظهور مهدي عليه السلام يك عقيده كاملاً اسلامي است كه ريشه هاي ثابت آن در كتاب و سنت بطور صحيح و متواتر قرار دارد، و در اينكه نمي توان آن را از دعوت اسلامي جدا ساخت، هيچگونه شك و ترديدي نيست.

آياتي از قرآن مجيد و حجم هنگفتي از احاديث و اخبار، چنان اين اعتقاد را تحكيم و استوار نموده اند كه حتي انكار آن مانند انكار اصل رسالت و نبوت در بعضي از روايات، كفر شمرده شده است.

اگر ما از اين قرن خودمان كه قرن چهارده هجري است، تا عصر مقدّس رسالت را بررسي كنيم، مي بينيم كه اصل ظهور مهدي عليه السلام در تمام اين چهارده قرن، در بين صحابه و تابعين و علماء و محدثين و ادباء و شعراء و خلفاء، همواره يك موضوع ثابت و غير قابل انكار بوده است و شخصيتهاي سرشناس علمي و ادبي و سياسي، به آن مؤمن و معتقد بوده اند.

اگر چه از كتابهائي مثل كتاب منتخب الاثر كثرت اين اخبار و احاديث از طرق شيعه و اهل سنت معلوم مي شود. هم اكنون كتابي

ص: 9

جامع تر كه از حيث مصادر و مآخذ و مدارك، و مطالب علمي و تحقيقي، شايد دو چندان يا بيشتر نسبت به كتاب مذكور شود، در دست تأليف است كه حيات امام عليه السلام و مشخصات آن حضرت را از جهات مختلف روشن مي سازد، اما با قطع نظر از تتبّعات گسترده مي توان گفت كه براي مردمي كه كم و بيش، اهل اطلاع و تحقيق و مراجعه به كتابهاي اسلامي در رشته هاي حديث و تفسير و تاريخ و كلام و مذهب مي باشند، دو نقطه حسّاس در اين مسأله واضح و مسلّم است:

نخست اينكه: مسأله ظهور حضرت مهدي عليه السلام يك مسأله اسلامي خالص است كه مسلمانان آن را از زبان پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله شنيده و از آن حضرت فرا گرفتند و مانند هو موضوع بديهي اسلامي ديگري نياز به اثبات ندارد.

و ديگر اينكه: تعيين او در فرزند منحصر بفرد حضرت امام حسن عسكري عليه السلام نيز عقيده اي است كه از اهل بيت رسالت، قبل از ولادت حضرت مهدي عليه السلام يعني قبل از سال 255 هجري و قبل از ولادت پدر بزرگوارش گرفته شده است، و اهل بيت: هم اخبار خود را مستند به رسول خدا صلي الله عليه و آله داشته اند. علاوه بر احاديثي كه از طرق اهل سُنّت نيز در اين باب رسيده است.(1)

ص: 10


1- در قسمت اول ( طریق شیعه در روایات بحث مهدویت) مراجعه شود به کتاب هایی چون : کمال الدین صدوق ، غیبت نعمانی و غیبت شیخ طوسی _علیهم الرحمة_ و در قسمت دوم ( طریق اهل سنّت در بحث مهدویت ) علاوه بر صدها مقاله و به ویژه کتاب هایی که اهل سنّت در این موضوع نگاشته اند، در اینجا سخن سه نفر از برجسته ترین علمای آنها را می آوریم که چون هم عصر ما هستند ، در خصوص این موضوع _به ملاحظاتی_ ارزش گفتارشان از علمای قدیم ، برای گروهی از نسل حاضر بیشتر است: الف) "احمد شاکر" که از علما و متخصصان فن حدیث و رجال ، در عصر ما شمرده می شد ، در کتاب "مقالید الکنوز" صحّت احادیث راجع به حضرت مهدی علیه السلام را تصدیق نموده و آن را عقیده ای اسلامی شمرده است که هر مسلمان باید بدان معتقد باشد. ب) "شیخ منصور علی ناصف" که از علمای ازهر و مدرّس دانشگاه زینبی است ، در کتاب "غایة المأمول" می گوید: احادیث مهدی را جمعی از نیکان صحابه روایت کرده اند و بزرگان محدّثین آن نقل نموده اند و علمای گذشته و حال بر این عقیده اند. وی پس از اینکه تصریح به تواتر احادیث می کند ، می گوید: این توضیح برای کسی که اندکی انصاف در نزد او باشد ؛ یعنی هر کس ذره ای ایمان و اندکی انصاف داشته باشد ، در صحّت این احادیث و ظهور حضرت مهدی علیه السلام تردید نمی کند. ج) "ابوالاعلی مودودی" که از مشهورترین علمای اهل سنّت است ، در کتاب "البیانات" احادیث مهدی علیه السلام را بررسی کرده و می گوید: این احادیث یک حقیقت اساسی را که قدر مشترک تمام احادیث این موضوع است ، متضمن می باشند. و آن این است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله خبر داده: پیشوایی ظاهر می گردد تا زمین را از عدل و داد آکنده سازد و ستم و بیدادگری را محو و نابود نماید و کلمۀ اسلام را بلند گرداند و رفاه را در خلق خدا عمومی و همگانی سازد.

و احتمال اينكه اين اخبار و احاديث پس از ولادت حضرت، يا در زمان غيبت صغري يا كبري منابع حديثي و متون شيعه وارد شده باشد، بطور قطع، غير عقلائي و مردود است.

زيرا كتابهائي كه اين احاديث در آنها ضبط است، كساني آنها را تأليف كرده اند كه احتمال اين كه كلمه اي جعل نمايند، در حق آنها داده نمي شود و به وثاقت و صدق امانت، معروف و مشهورند.

اين افراد، هر يك اين احاديث را از شيوخ خود و از كتب حديثي ديگري كه قبل از ولادت پدر حضرت مهدي عليه السلام نوشته شده، و يا از

ص: 11

واسطه هاي صد در صد مورد اعتماد، از مشايخ روات معاصر ائمه: و عصر تابعين و صحابه، روايت نموده اند.

هر كس به اين احاديث رجوع كند براي او جاي شك و شبهه اي باقي نمي ماند كه عقيده به اينكه حضرت مهدي عليه السلام فرزند حضرت امام حسن عسكري عليه السلام است، عقيده پيامبر گرامي اسلام، علي عليه السلام، فاطمه زهرا - سلام الله عليها - و امام حسن و امام حسين تا امام هادي: بوده است.

پاره اي از افراد مي گويند: از جنبه عقيده و استناد اين فكر، به رسالت اسلام مناقشه اي نداريم، اما مي توانيم آن را در سطح ديگري مورد بحث قرار داده و بگوئيم بسيار خوب ما هم قبول داريم كه در صدها حديث و روايت موضوع مهدي مطرح است و جاي شك نيست كه اين احاديث بطور تواتر از حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و امير المؤمنين و ساير ائمه: صادر شده است و همه به آن اعتقاد داريم و اميدواريم اگر عصر ظهور را به فضل خدا درك كرديم در صف پيروان آن حضرت قرار داشته باشيم؛ ولي سخن و بررسي به اينجا تمام نمي شود.

ما مي خواهيم بپرسيم كه، اين عقيده اسلامي به ظهور مهدي عليه السلام و حكومت جهاني او و اصلاحاتي كه به دست او انجام خواهد گرفت، براي وضع فعلي ما و بر اعمال ما چه تأثيري دارد؟

مي خواهيم بدانيم از اين عقيده كه سنّي و شيعه به آن اتفاق دارند، براي اصلاح امور اجتماعي و سياسي، و علاج اين همه مشكلات كه با آن رو برو هستيم يا رو برو خواهيم شد، چه بهره اي مي توانيم بگيريم؟

ص: 12

ایمان به خدا، اعتقاد به روز قيامت و حساب و جزا، عقيده به نبوّت و امامت، همه با عمل ما ارتباط دارد و جهت زندگي ما و كار و كوشش ما را معين مي نمايد، اما اين عقيده از كدام نقش عملي برخوردار است، و در برابر قدرت زور و زر، و دروغ و فريب، و اين دستگاه هاي استعمار و استثمار و استضعاف، چه نقشي را مثبت يا منفي ايفا مي كند؟ و ما را چگونه و به چه سلاحي مجهّز مي سازد؟

ما نمي توانيم در دنياي امروز كه كاروان مدنيّت، با شتاب به سوي ترقّي پيش مي رود، فقط از چنين عقيده اي كه چهارده قرن است افكار را به خود مشغول داشته و رهبران اسلامم آن را تبليغ كرده اند، به جشن و چراغاني نيمه شعبان خود را قانع كنيم و از اين فكر مسؤوليت و تعهدي را درك ننمائيم؛ كه اين برداشت با روال عمومي اصول مسلّم اسلام و احكام قرآن و عقايد ديني ما كه همه آنها سازندگي دارند، سازگار نيست.

اسلام دين و مكتب مبارزه، كوشش، انقلاب، اصلاحات و آئين علم و ترقّي است، اين عقيده هم بايد مردم را در اين جهت تشويق نمايد.

ما مي دانيم و تفسير سوء نمي كنيم، و نمي گوئيم عقيده به ظهور مصلح آخر الزمان، اثر سلبي و منفي دارد، مردم را از كار و مبارزه و اقدام و قيام و اعتراض باز مي دارد و سكون، سكوت، خفقان، سستي، گوشه گيري، انزوا و بي مسؤوليتي را شعار مؤمنين قرار مي دهد؛ نه ما چنين نمي گوئيم، امّا مي گوئيم: با اينكه احكام اسلام در هيچ عصر

ص: 13

و زمان تعطيل نمي شود و كساني كه موضوع آن باشند، از آن معاف نخواهند بود، از اين عقيده از جنبه كمك به اجراي احكام و نظامات اسلام، چگونه بايد استفاده كرد و چگونه برداشتي داشته باشيم؟

اين سؤالي است كه مي شود و اگر بسياري از افراد، آن را به زبان نياورند، چه بسا كه در ذهنشان باشد.

به ياري خدا در اين رساله به اين پرسش پاسخ مي دهيم و رابطه ايمان و عقيده به ظهور مهدي عليه السلام را با كيفيات ذهني و فكري، با وحدت جامعه و حكومت جهاني، با مساوات اسلامي، با عدالت اجتماعي و زمامداري و با عدل و قسط، بررسي مي كنيم، تا معلوم شود كه اين اعتقاد، در زندگي و مواقف حساس آن و در مبارزات و مجاهدات و تعيين جهت حركت جامعه، چه نقش بزرگ و سازنده اي را ايفا مي نمايد.

تا روشن شود كه اين عقيده، علاوه بر اينكه ايمان به يك واقعيّت است، يعني ايمان به وجود امام دوازدهم، فرزند حضرت امام حسن عسكري عليهما السلام است؛ و علاوه بر آنكه از فروغ ايمان به نبوت مي باشد كه لازمه آن ايمان به هر چيزي است كه پيغمبر صلي الله عليه و آله از آن خبر داده است در طرز فكر و انديشه ما، و در چگونگي برداشت ما از مطالب و مسائل حياتي و در روابط اجتماعي و سليقه و روش اخلاقي و سياسي ما نيز مؤثر است.

ولا حولا ولا قوة الا بالله العلي العظيم

ص: 14

رابطه عقيده به ظهور حضرت مهدي عليه السلام با چگونگي هاي ذهني و فكري

افكار و آراء و عقائد، در تعيين جهت سير انسان و مشخص كردن هدف و مقصود او، نقش مؤثري را ايفا مي كند و هر چه عقايد و آراء صحيح تر و با واقعيات موافق تر و از خرافات منزّه تر باشد هدف و مقصد شخص، انساني تر و اعمال و حركاتش پاك تر و ارزنده تر خواهد بود.

اسلام كه بزرگترين انقلابات تاريخ را به وجود آورد، انقلاب را از فكر و انديشه آغاز كرد و در درجه نخست، عقايد و افكار را زير چتر هدايت خود گرفت و كار خود را از انقلاب اعتقادي و تهذيب افكار و پرورش انديشه ها آغاز نمود، تا به هدايت و تهذيب اعمال رسيد و در ثواب و پاداش و ارزش عمل نيز، وضع فكري و رشد عقلي و نيّت عامل را ميزان قرار داد، و پاكي نيّت و اخلاص را در طاعت و عبادت شرط قبول آن قرار داد.

مبارزه با بت پرستي، مبارزه با بشر پرستي، مبارزه با عادات نكوهيده، اعلان اينكه معبودي جز خدا نيست لا اله الا الله، اعلان

ص: 15

برابري و برادری مردم، همه و همه از مسأله انقلاب فكري سر چشمه مي گيرد و منبع آنها دريافتهاي فكري صحيح است.

اسلام به مردم فهماند كه شما آزاديد، نبايد استعباد شويد، نبايد به بردگي غير در آئيد حتي لازم است كه ذهن عامه مردم را نسبت به اين روشن سازيم و بارهاي افكار وحشت زا و زنجيرهاي عقايد پليد را از دوش و گردن مردم برداريم.

انقلاب فكري اسلام، كنار زدن و از بين بردن شرك و عقايد مشركانه و استقرار توحيد و عقايد توحيدي در افكار بود كه پرستش بتها را از افق اذهان مردم بر طرف ساخت و ظلمت آن را با نورانيّت توحيد و پرستش خدا از ميان برد.

عقيده توحيد، در تعالي فكر بشر و جهان بيني و ظهور ارزشهاي واقعي انسان، تأثيري بي نظير داشته است.

عقيده توحيد، درجه نيّت انسان را تا آنجا بالا مي برد، و بينش و هدف بشر كه گاه پست تر از مقصد يك حيوان و يك درنده وحشي مي گردد را به حدّي مي رساند كه جز به رضاي خدا به چيز ديگري قانع نمي گردد و جز به سوي او، به جهت ديگر متمايل نمي شود و به غير او دل نمي بندد.

عقيده به رسالت و نبوت نيز شخص را متعهد مي نمايد كه برنامه ها و وظايف ديني خويش را اجرا كند و در تكاليف و احكام الهي، فقط وجود مقدّس پيامبر را واسطه بين خدا و خلق بداند و تسليم رسالت او

ص: 16

باشد، و در امور دنيا و آخرت، فقط از ديني كه آن حضرت آورده است الهام بگيرد و قوانين و برنامه هاي ديگر را از محيط زندگي خود طرد نموده، در همه چيز و هر امر، تابع و پيرو پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله باشد.

عقيده به امامت نيز انسان را شيفته پيروي از افراد نمونه و كامل و ملهم از جانب حق و ملتزم به حكومت خدا و نظام خدا و تبعيت از شايسته ترين و صالح ترين افراد بشر مي سازد و او را از نظامات مستبد و استعبادگر و حكومتهائي كه بر اين اساس تأسيس شده اند، متنفر مي نمايد.

درك ابعاد مختلف امامت كه يك بُعد آن، ولايت بر امور خلق و زمامداري از جانب خدا است، مردم را از ديكتاتور پروري و خضوع در برابر مستبدان و قدرتمندان باز مي دارد. درك معناي امامت در اين بُعد در سطح هاي پائين تر نيز، پيروي از اصلح و اعدل ناس را ايجاب مي نمايد و در اذهان، زمامداري بي تشريفات و ساده و بي فاصله از ديگران را محبوبيّت مي دهد. و حكومت متكبرانه و با تشريفات و چاپلوس و مداح پرور را مبغوض مي كند. و آن را تحميل و ننگ و عيب و عار و رسوائي جلوه مي دهد و نزديك شدن به چنين حكومت و ياري كردن و ستايش نمودن آن را، گناه معرفي مي نمايد.

عقيده به ظهور حضرت مهدي عليه السلام و قيام انقلابي و حكومت جهاني و عدالت گستر آن حضرت نيز، فكر و انديشه را وسيع و جهان انديش مي سازد، كه به دورترين نقاط جهان بنگرد و خير و رفاه مردم تمام

ص: 17

مناطق گيتي را بخواهد و عالم را مملكت خدا بداند؛ كه عاقبت و پيروزي با پرهيزكاران و شايستگان است، كه خداي متعال در قرآن چنين بشارت داده است:

وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (1): ما بعد از تورات، در زبور داود نوشتيم، كه البته بندگان نيكوكار من ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد.

از اخبار استفاده مي شود كه در زمان ظهور آن حضرت، خردها و انديشه ها كامل مي گردد اين نه فقط در عصر ظهور است، بلكه در عصر غيبت نيز چنين است كه مؤمنان واقعي، روشنگرانه حقايق را درك مي نمايند و عالم و مسائل جهاني را با نگرش دوربين مطالعه مي كنند.

انقلاب فكري يك مسأله مهمي است كه با ظهور امام انجام مي گيرد. اين انقلاب فكري در آن زماني انجام مي گيرد كه مكتبهاي مختلف، افكار انساني را تاريك كرده و از نور اسلام، جز پرتوي در دلهاي خواص و آنانكه از بوته آزمايش الهي، سرفراز بيرون آمده اند، چيزي باقي نمانده است. در آن زمان كه مردم، طالب نور هدايت الهي بوده، از تيرگي ارواح و افكار خويش، گريزان، و از همه مكتب ها، مأيوس

ص: 18


1- سوره انبيا، آيه105.

و سرزده شده، و آنها را وافي و كافي به نظمي كه بشر بدان نيازمند است. نمي بينند، در چنين موقعيتي ناگهان بانگ ظهور آن حضرت بازگشت به اسلام را اعلان مي كند، و قلوب و اذهان و افكار، به جانب آن صداي نجات بخش متوجه مي گردد، و انقلاب آغاز شده و كشورهاي مختلف، يكي پس از ديگري فتح مي شود، و مورد استقبال مردم زمين و قاره هاي مختلف قرار مي گيرد و مانند آغاز نهضت اسلام، پيش از فتح شهرها، دلهاي مردمان و به ويژه گروه ها و ملت هاي استضعاف شده را فتح مي نمايد.

وما ذلك علي الله بعزيز

ص: 19

رابطه عقيده به ظهور حضرت مهدي عليه السلام با وحدت جامعه و حكومت جهاني

اجتماعات دنيا همواره در تحول و تغيير است و اوضاع اجتماعي ملل دائماً عوض مي شود؛ روابط بين ملل، پيوسته در حال توسعه و گسترش است.

كوشش حكومتها براي بالا بردن سطح تجهيزات نظامي و دست يافتن به اسلحه هاي ويران كننده تر و خطرناك تر، هر روزه بيشتر مي شود، و ترس و وحشت از جنگ، ساكنان كره زمين را هر روز ناراحت تر مي نمايد.

هم اكنون طبق يك آمار، در هر دقيقه در دنيا هزار مليون دلار كه در هر ساعت معادل شصت هزار مليون دلار مي شود، مخارج تسليحاتي حكومتهاي جهان است. (1)

اگر اغراض شخصي، گروه بندي ها و منطقه سازي ها و سياستهاي خاص و اعمال نفوذ متنفذّين بزرگ، كه بشر را به اختلاف و تعصبّات

ص: 20


1- روزنامه رستاخيز، شماره 899، نقل از سالنامه سال 1978 انستيتوي بين المللي پژوهش كه مقر آن استكهلم است.

ناروا وا داشته اند، و حرص و جاه و استثمار طلبي و انديشه استكبار و استضعاف مي گذاشت و فطرت بشر راهنماي او مي شد؛ اكثريت مردم، اين گروه بندي هاي منطقه اي و اين هزينه هاي سرسام آور جنگي را محكوم مي كردند و خواهان آزادي از اين مليّت ها و وطنها مي شدند، و به سوي برادري و برابري گام بر مي داشتند و عضو يك خانواده و تابع يك جامعه مي شدند و شرق و غرب و آسيا و اروپا و آمريكا، با هم متحد شده و يك جامعه مشترك المنافع تشكيل مي داند.

كارشناسان اتمي دانشگاه هاروارد و انستيتوي تكنولوژي ماساچوست اعلام داشتند كه دنيا قبل از سال 2000 ميلادي، محكوم به يك جنگ اتمي است مگر آنكه كليّه كشورهاي جهان، از حاكميّت ملي خود چشم پوشيده و يك دولت جهاني تشكيل دهند. اما تشكيل چنين دولتي در حال حاضر امكان پذير به نظر نمي رسد.

اين مسأله در سمينار كارشناسان اتمي دانشگاه هاروارد، و انستيتوي تكنولوژي ماساچوست عنوان شده و مجله ماهانه هاروارد در شماره ماه نوامبر خود، گزارش آن را نقل كرده است. (1)

بنابراين از هر نظر كه روي جامعه مطالعه شود، اين حقيقت معلوم مي شود كه جامعه بايد توسعه و گسترش يابد، چنانكه گسترش يافته است. از زندگي و اجتماع خانواده به اجتماع قبيله و از اجتماع قبيله به

ص: 21


1- اطلاعات شماره 14860، ص2، 24آبان 1354.

اجتماع منطقه اي و كشوري و بالاخره به اينجا رسيده است كه وحدت جهاني جامعه را مطرح كرده است.

يك روز يك خانواده، تحت رياست يك فرد بود جلوتر كه آمد يك قبيله تحت سرپرستي يك رئيس اداره شده و امروز صدها مليون نفر در تحت يك حكومت و يك قانون اداره مي شوند. فاصله هاي فرهنگي متعدد به تدريج از بين مي روند و دنيا به سوي وحدتي اجتماعي حركت مي كند.

بطور يقين، هر كس سعادت يك ملت را فقط بخواهد و براي رفاه و ترقي و پيشرفت يك جامعه خاص تلاش كند، طبعاً بدبختي و بردگي و عقب ماندگي جامعه هاي ديگر را خواهد خواست، يا اگر خيلي شريف باشد، نسبت به ديگران بي تفاوت خواهد بود.

تعليمات اسلام، بشر را به سوي جامعه جهاني مي برد، و اصولاً پياده كردن تعاليم اسلام در جامعه هاي بزرگ تر، هدفهاي اين دين را عملي تر مي سازد.

اسلام قبل از آنكه دين جامعه هاي كوچك باشد، دين جامعه جهاني است، و قبل از آنكه دين يك خانواده باشد، دين جامعه هاي كوچك است و جامعه هاي كوچك را به سوي جامعه بزرگ حركت مي دهد. و اين امتيازات و اعتباراتي كه از آن، جامعه هاي گوناگون به وجود آمده است، در اسلام رسميّت ندارد. اسلام افراد بشر را معارض يكديگر و در برابر يكديگر قرار نمي دهد، و تضادها و برخوردها و مزاحمت هائي كه از اسم و رسم اين جامعه ها

ص: 22

به وجود آمده است، همه بايد در جامعه جهاني اسلام كه فقط به خدا تعلق دارد، و هيچ رنگ و نژاد و خصوصيات وطني در آن وارد نيست، و همه در آن مشترك مي باشند ادغام گردد؛ تا آنجا كه غير از مملكت خدا، كه منزه از هرگونه ستمي بر اهل مملكت خود مي باشد، كشور ديگري وجود نداشته باشد سبحان من لا يعتدي علي أهل مملكته.

يكي از دانشمندان محقق مي گويد:

فكر گنجاندن بشريّت در وطن واحد، بدون توجه به جنس، رنگ، زبان و حدود جغرافيائي، هديه اي است كه اسلام آن را به مدنيّت بشر اهدا كرده است.

اين وحدت جهاني، يگانه عامل نابود گر كينه هاي دولت ها، و دشمني و اختلافي است كه مدنيّت و آباداني را به سوي نيستي و زوال كشانده است.

مسيحيّت اگر چه مانند اسلام، دين دولت است از اين جهت كه دين بسياري از امم و اقوام است اما از جهت مساوات و برابري بين ملل و اقوام و نشر انسانيّت بين آنها، اسلام ديني عام و همگاني است، و شكست مسيحيّت در اين ناحيه آشكار است.

مسيحي هاي سفيد پوست همواره تا به امروز با مسيحيان سياه پوست، با اينكه در يك منطقه زندگي مي كنند، دشمني دارند.

در آمريكا نيز با اينكه باصطلاح مركز دموكراسي است - حال به همين گونه است، و سفيد پوست نمي تواند با سياه پوست در زير يك سقف زندگي كند و همواره مسيحيّان غرب اعتقاد دارند كه از مسيحي هاي

ص: 23

شرق، بالاترند و به آنها اجازه نمي دهند كه در كنائس و معبدهاي مخصوص معبدهاي مسيحيان غرب با آنها به عبادت بپردازند!

كما اينكه آنان كه از طوائف پست هندي به مسيحيّت گرويده اند، مورد تحقير آنان كه از طوائف به اصطلاح عالي آنها بوده اند مي باشند و از اينجا معلوم مي شود كه مسيحيّت، امروز از تأليف و اتحاد جامعه انساني عاجز است، در حالي كه اسلام توانسته است نظامي جهاني بر اساس برادري همگاني بين غربي و شرقي، سفيد و سياه و آريائي، سامي و هندي و زنگي ايجاد كند و بين آنها مساوات را برقرار نمايد.

سياه پوست و كسي كه از طبقه پست باشد با سفيد پوست و طبقات به اصطلاح عاليه برابر است و مانند هر مسلمان ديگري محترم مي باشد، و به مجرد اسلام آوردن با همه افراد، رابطه برادري خواهد داشت و در هر مسجدي بخواهد، مي تواند خدا را عبادت كند، بلكه مي تواند دوش به دوش بزرگترين برادران مسلمان خود، از جهت مقام و موقعيت اجتماعي بايستد و با او بر سر يك سفره بنشيند.

اين به هم پيوستگي و مساوات اسلامي، در هيچ جمعيّت و دين و نظامي در تمام عالم شناخته نشده است و غير از اسلام، هيچ مكتب و آئيني نمي تواند دموكراسي جهاني را به صورتي صحيح و با رعايت مساوات بين جميع بشر برقرار نمايد. (1)

ص: 24


1- محمد رسولاً نبياً، ص142 - 143 نقل به مضمون.

ديگر جوامع و نظامات، اگر در ماهيتشان، اختصاص به يك منطقه يا يك نژاد، يا اهل يك زبان و يك كشور نباشد، حل اقل قابل اختصاص هستند.

مثلاً نظام دموكراسي، هم اكنون رنگ مملكتي و قاره اي پيدا كرده است، مثلاً مي گويند: دموكراسي فرانسوي، دموكراسي انگليس، دموكراسي آمريكائي وبا اينكه همه آنها دموكراسي است امّا مثلاً نظام دموكراسي انگليسي، با نظام دموكراسي سوئدي در برابر يكديگر قرار دارند و با هم رقابت اقتصادي سياسي مي كنند.

در جامعه و نظم كمونيسم نيز اين اختصاص و رنگ ملّي حفظ شده است. كمونيسم چين، كمونيسم شوروي، كمونيسم يوگوسلاوي، كمونيسم بلغار، كمونيسم مجار، و كمونيسم كوبا با يكديگر فرق داشته و هر كدام، اختصاص به منطقه اي دارند پس كمونيسم هم قابل اختصاص است و اين رژيمهاي كمونيستي در برابر هم و مقابل يكديگر قرار گرفته، و تضاد و اصطكاك منافع دارند.

پس ماهيّت رژيم دموكراسي و كمونيسم، جهاني بودن و يك جامعه بودن نيست، اما دين اسلام ديني جهاني است و هرگز جوامع و حكومتهاي متعدد اسلامي، امكان اختلاف ندارند.

نظام اسلامي سعودي، نظام اسلامي سوري، نظام مصري و... با نظام جهاني اسلام قابل تعقّل و تصور نيست فقط يك شناسنامه است و آن هم شناسنامه مسلماني و بس و براي غير مسلمان هم شناسنامه در حمايت نظام اسلامي.

ص: 25

اسلام و نظامش را نمي توان به اهل يك منطقه، اختصاص داد كه اهل آن منطقه، در برابر منطقه ديگر قرار گرفته و حكومت آنها در صدد استضعاف و استعمار حكومت مجاور بر آمده با مردم خويش، بيش از مسلمانان ديگر مناطق، برادري نمايند.

امت اسلام، امت واحده است و همه بايد خدا را پرستش بنمايند، و تعدد جوامع و امم، و پرستش افراد و اله هائي غير خدا و اتخاذ معبودهاي متعدد موجب شرك بوده و باطل مي باشد.

در قرآن مجيد مي فرمايد:

إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ (1) : به تحقيق كه اين امت شما امت واحده است و تنها من پروردگار شمايم، پس مرا پرستش كنيد.

قرآن براي ناس مردم آمده است، و به مردم خطاب كرده است:

كعبه اولين خانه اي است كه براي ناس بنياد شده است إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا.(2)

استفاده از آنچه در زمين است، براي عموم مردم حلال و مباح مي باشد؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا (3) قرآن، بيان و هدايت براي همه مردم است، هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ _ هُدًى لِلنَّاسِ.(4)

ص: 26


1- سوره انبياء، آيه92.
2- سوره آل عمران، آيه96.
3- سوره بقره، آيه168.
4- سوره آل عمران، آيه138 و 4.

فرستادن پيامبران و نزول كتاب بر آنان براي اين است كه مردم قسط را بر پا دارند لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (1)

پيغمبر براي ناس فرستاده شده است؛ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا (2) پرورگار ناس، پادشاه ناس، معبود ناس، خدا است؛ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (3)

امامت نيز كه يك بعد آن، زمامداري و تنظيم و تدبير امور جامعه است، پيشوائي و رهبري ناس است؛ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا. (4)

قرآن در همه جا و در هر مورد، تسليم به خدا و اسلام را كه دين فطرت و دين جهاني است پيشنهاد نموده است:

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (5)؛

ص: 27


1- سوره حديد، آيه25.
2- سوره نساء، آيه79.
3- سوره ناس، آيه 1 - 3 در قرآن مجيد در 241 مورد، كلمه ناس آمده است خواننده عزيز، خود مي تواند آياتي را كه با وحدت جامعه و نظام واحد جهاني ارتباط دارد، از بين آنها استخراج نمايد.
4- سوره بقره، آيه124.
5- سوره بقره، آيه136.

بگوئيد كه به خدا و آنچه به سوي ما نازل شده و آنچه به ابراهيم و اسعميل و اسحق و يعقوب و اسباط و به آنچه به موسي و عيسي داده شد و به آنچه به پيغمبران از جانب پروردگارشان عطا شده ايمان آورده ايم و بين احدي از آنها فرقي نمي گذاريم وما مسلمانيم.

جهان يك خدا دارد و به اين لحاظ واحد است، جامعه نيز بايد واحد باشد، يعني خدا در آن حاكم باشد وبا نظام الهي و قانون الهي، سير الي الله داشته باشد.

مردم بايد بكوشند تا در يك جامعه واحد زندگي كنند، و تعدد جوامع و افتراقات و استثمارهاي موجود در آنها را ريشه كن ساخته و خود يك امت واحده گردند.

عقيده به ظهور مهدي موعود، يعني عقيده به محقق شدن حكومت جهاني، عقيده به مجتمع واحد انساني، عقيده به مليّت و قوميّت همگاني و دين فطري انساني، آخرين و بلند پايه ترين اجتماع انساني، در مقابل بشر است و كاروان بشريّت به سوي آن نقطه مي رود و بشر بايد خواهان آن جامعه باشد.

هر كس چنين عقيده اي دارد، فكرش وسيع و مقصدش وسيع است. براي نفع يك جامعه، جامعه ديگر را استثمار نمي كند و براي سيادت يك گروه، گروههاي ديگر را برده و بيچاره نمي پسندد، و براي خاطر نژادي، نژاد ديگر را از حقوق انساني محروم نمي سازد.

ص: 28

براي اينكه يك طبقه مرفه باشد، طبقات ديگر را غارت نمي نمايد، و براي اينكه مردم يك كشور، تنعّم بيشتر و تجمل زيادتر و عياشي و شهوتراني بيشتر نمايند، مردم كشورهاي ديگر را عقب مانده نمي خواهد، و از ترقّي علم و صنعت و برخورداري آنها از مواهب و نعمتهاي خدا جلوگيري نمي كند.

چنان كه مي بينيد امروز، ابرقدرتها با ديگران چنين معامله مي نمايند، و ملتها و حكومت هاي ابرقدرت - بلكه ملل و حكومت هاي ضعيف هم اگر بتوانند - همه خود را مي بينند و مي خواهند ديگران را ببلعند!

چنان كه يهود، خود و نژادش را حزب برگزيده خدا مي شمارد و تمام افراد ديگر را كه نژادشان اسرائيلي نباشد، بنده و برده و خادم يهود مي داند.

چنان كه نژاد پرستان بي رحم بي شرف، سياه پوستان را در شكنجه قرار مي دهند، از هواپيما به زمين مي اندازند و ابرقدرت هائي هم كه اعلاميه حقوق بشر را امضا كرده اند از اين جنايتها پشتيباني مي نمايند.

از نظر معتقدین به ظهور حضرت مهدي عليه السلام بدترين جامعه ها و حكومتها، جامعه هاي استعمارگر و استضعاف طلب است كه بايد با آنها مبارزه كرد و فكر و هدفشان، و سازمان و رفتارشان را كوبيد. اين جامعه ها درست در قطب مخالف جامعه مورد انتظار ظهور حضرت مهدي عليه السلام هستند و با هم از زمين تا آسمان فاصله دارند. اينها جهان را

ص: 29

براي همه مي خواهند و آنها جهان را و همه را براي خود. اينها براي همه خوشبختي و سعادت مي خواهند و آنها براي ديگران بدبختي و فقر و جهل. اينها بيداري و رشد فكري بشر را دوست دارند و آنها از بيداري و رشد فكري بشر بيمناك كند و تا بتوانند از آن جلوگيري مي نمايند.

ولي هر طور هست، سرانجام ستمگران نابود مي شوند و پيروزي با اهل حق است و ديوارها و فاصله هاي جغرافيائي، فرهنگي و فكري، يكي پس از ديگري از ميان برداشته مي شود و شرك به مظاهر گوناگونش كه در اجتماعات متعدد و مختلف، به صورت وطن پرستي (1)،

ص: 30


1- گاهي مي گوئيم وطن دوستي و مقصود اين است كه هر كسي براي عمران آب و خاك و شهر و دياري كه در آن بزرگ شده و پرورش يافته كوشش كند، به ابناء وطن خود خدمت كند، براي پيشرفت علمي، صنعتي و ترقي اجتماعي آنها تلاش نمايد. اين نوع وطن دوستي بسيار پسنديده است. انسان مديون اجتماعي است كه در آن پرورش يافته و اگر دين خود را به آن ادا نكند، خائن است. اين نوع وطن دوستي، معنايش كوشش براي برتر بودن شهر و زادگاه خود، بر شهر برادر ديگر و بي تفاوت بودن نسبت به آنها، يا استثمار آنها نيست. گاهي مي گويند وطن پرستي و غرضشان كوشش براي بيشتر متمتع گردانيدن يك جامعه است، هر چند كه به بيچاره كردن و استثمار جامعه ديگري منتهي شود. يا غرضشان نگاه داشتن يك رژيم يا حكومت يك شخص يا غرضهاي كثيف ديگر است. اين گونه وطن پرستي است كه از مظاهر شرك بوده و ترويج آن و دفاع از آن پوچ و بيهوده مي باشد. گاهي يك نفر سرباز، براي اينكه حمله گروهي متجاوز و غارتگر را از جامعه و از وطنش دفع كند فدا كاري مي كند اين كار اگر وطن دوستي ناميده شود يا اسم ديگري داشته باشد، افتخار است. گاهي هم يك نفر جنگ مي كند سرسختي نشان مي دهد، براي اينكه تجاوز كند و قلمرو حكومت يك فرد يا يك رژيم را گسترش دهد يا فلان حزب و فلان حاكم را بر مردم تحميل كند، اين كار اگر هم وطن دوستي ناميده شود جنايت است. چنانكه به عكس، گاهي شما كالاي يك منطقه را نمي خريد براي اينكه مي بينيد در آنجا سرمايه داري رشد يافته و آنها قصد استثمار دارند و مي خواهند شما را غارت كنند و هر چه بيشتر بدوشند و با نفوذ اقتصادي بر شما مسلط گردند، خود را قوي و شما را ضعيف سازند و برابري انساني را از بين ببرند. اينجا بايد مبارزه كرد. بايد كالا را نخريد و مبارزه منفي را ادامه داد. بايد خودتان دست بكار شويد از آب و نان خود هم اگر كم گذاريد مؤسسات صنعتي بسازيد و از آنان خود را بي نياز نمائيد.

نژاد پرستي، فرد پرستي جلوه دارد، به توحيد تبديل مي شود و سرانجام آن موحّد حقيقي، آن يگانه وارث ابراهيم بت شكن، و فرزند عزيز و گرامي پيامبر اكرم، حضرت ولي عصر - عجل الله تعالي فرجه الشريف - را استقرار مي دهد.

مردمي كه منتظر مهدي و تشكيل جامعه واحد جهاني هستند، بايد فكرشان نسبت به سازمان جهان روشن باشد و ملتفت باشند كه اين عقيده، آنها را به سوي چه هدفي مي برد. اين پراكندگي هائي كه در جهان كنوني اسلام است، مخالف روح اسلام و دعوت قرآن است و نمي توان آنها را شرعي و اسلامي شمرد، چون برنامه اسلام، يكي شدن جامعه و جهاني شدن آن است و اكنون اگر چه اسلام، گسترش تمام نيافته است، بايد جامعه اسلامي موجود، نمونه آن جامعه جهاني باشد.

سراسر جهان اسلام كنوني هم بايد، يك شكل حكومت، يك شعار و يك روز عيد، يك تاريخ و يك قانون داشته باشند. و اين سرزمين هاي پهناور حجاز، نجد، تهامه، يمن، اردن، سوريه، لبنان، فلسطين، مصر،

ص: 31

ليبي، تونس، الجزاير، سودان، عمان، كويت، بحرين، ايران، افغان، قفقاز، تركستان، تركيه، پاكستان، بنگلادش، ماليزيا، اندونزي و نقاط ديگر، همه بايد يد واحد باشند، كه هيچ يك از آنها از ديگري جدا نبوده و اين اختلافات در بين آنها نباشد.

ظهور حضرت مهدي عليه السلام كاملاً با اين وحدت جامعه ارتباط دارد و آيات و روايات، اين نويد را داده اند و اوضاع جهان نيز، آماده شدن جهان را از هر جهت براي آن حكومت جهاني نويد مي دهد. حكومتي كه شايد عملي شدن آن در چهارده قرن پيش، يك محال عادي بود، زيرا با نقص وسايل ارتباط در آن زمان، اداره جهان در زير يك پرچم و يك حكومت غير ممكن به نظر مي رسيد.

در عصر صدر اسلام، حكومت هاي به ظاهر اسلامي آن زمان كه بر ممالك گسترده، تحت لواي اسلام و به نام اسلام، حكومت يافتند، امكان اين وحدت را با الهام از تعاليم اسلام ثابت كردند در حالي كه وسائل ارتباط جمعي كه هم اكنون، تمام عالم، توسط آنها به منزله يك مملكت و بلكه يك شهر شده است، امكان آن حكومت موعود را بيشتر كرده است و تا بدانجا كه بسياري از مردان مشهور دنيا هم از آن سخن مي گويند و آن را به عنوان يك طرح مهم و ممكن و علاج نابساماني ها پذيرفته اند.

آينده هر چه بشود، هر چه اتفاق افتد، جنگ يا صلح، به سوي اين هدف، نزديك تر و نزديك تر خواهد شد.

ص: 32

در حديث آمده است:

اذا قام القائم المهدي، لا يبقي أرض الا نودي فيها شهادة أن لا اله الا الله، وأن محمداً رسول الله (1) وقتي حضرت قائم عليه السلام قيام فرمايد، زميني باقي نمي ماند مگر آنكه در آن ندا مي شود به شهادت لا اله الا الله و محمداً رسول الله.

ص: 33


1- ينابيع المودة، ص421 و منتخب الاثر، ف2، ب35 - 3.

رابطه عقيده به ظهور حضرت مهدي عليه السلام با مساوات اسلامي

اسلام دين مساوات، دين برابري، دين حقوق بشر، و منشور آزادي و كرامت و فضيلت و شرف و احترام انسان است.

آزادي و مساوات واقعي را اسلام اعلام كرد. قدر و ارزش انسان از نظر اسلام عزيز است، او موجودي است كه مورد تكريم خدا قرار گرفته و در نيكوترين تقويم و كامل ترين آفرينش، آفريده شده است.

انسان بزرگترين حجتهاي خدا و خلاصه تمام عوالم و داراي عالي ترين لياقت و استعداد است.

از نظر اسلام، انسانها در هر كجا كه زندگي كنند و در هر قاره اي كه باشند و به هر زباني كه سخن بگويند، هر نژاد و جنس و رنگي كه داشته باشند، عضو يك خانواده و از يك اصل و يك پدر و مادر مي باشند و در كرامت انساني برابرند.

تكليف الهي و مسؤوليت، متوجه انسان است و در خطاباتي مثل: ياأيها الناس و يا بني آدم در قرآن مجيد، انسانها بطور مساوي مخاطب گرديده اند.

ص: 34

قرآن مجيد افتخار و امتياز نژادي، فاميلي، قبيله اي و اينگونه مشخصات ظاهري مثل رنگ و زبان را صريحاً الغا فرمود. از جمله در اين آيه مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (1): اي مردم، ما شما را از نر و ماده آفريديم و شما را گروه ها و قبيله ها قرار داديم براي اينكه يكديگر را بشناسيد. به درستي كه گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است.

و از حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت است كه در حجة الوداع فرمود:

أيها الناس الا ان ربكم واحد وان أباكم واحد الا لا فضل لعربي علي عجمي، ولا لعجمي علي عربي، ولا لاحمر علي أسود، ولا أسود علي أحمر الا بالتقوي: اي مردم آگاه باشيد كه همانا پرورگار شما يكي است و پدر شما يكي است و آگاه باشيد كه از براي عربي بر غير عرب، فضلي نيست و از براي غير عرب بر عرب برتري نيست و سرخ پوست را بر سياه پوست و سياه پوست را بر سرخ پوست فضلي جز به تقوا نيست.

ص: 35


1- سوره حجرات، آيه13.

در احكام اسلام، از عبادات و معاملات و ديات و قصاص و حدود و قضاء و غيره، اين مساوات اجتماعي ملاحظه شده است و فرقي بين سفيد و سياه، فقير و غني، شاه و رعيت، و جاهل و عالم نيست.

اگر كسي عليه رئيس مملكت و خليفه وقت شكايتي داشته باشد، شكايت او در دادگاه شرعي عادي كه به محاكمات همه رسيدگي مي نمايند، طرح مي شود، و آن رئيس مانند يك فرد عادي به محاكمه احضار مي گردد و در مجلس محاكمه، در كنار خصم خود مي نشيند. و اگر مدعي هم رئيس مملكت يا بزرگترين مقامات ارتشي يا هر شخصيت ديگر باشد، بايد به وسيله طرح دعوي در محكمه ادعا كند و نمي تواند با زور شخصي، حق خود را از كسي بگيرد. يا اگر بين ورثه يك نفر، پادشاهي باشد، مثل سائر ورثه ارث مي برد. يا اگر پادشاهي، قاتل باشد، و مقتول فردي از افراد مسلمانان باشد، ورثه مقتول مي توانند او را قصاص نمايند.

يكي از جريانهاي سوئي كه عوامل سياسي موجب آن شد اين بود كه خالد بن وليد را با اينكه مرتكب قتل مالك بن نويره گرديد و با زوجه او به زور در عدّه هم بستر گشت از قصاص و حد شرعي معاف نمودند، و به حق ورثه او ترتيب اثر ندادند.

و همچنين از مطاعن مهم يكي اين بود كه عثمان نيز عبيدالله بن عمر قاتل هرمزان را به ملاحظه اينكه پسر عمر بن الخطاب است، از قصاص معاف كرد و نه ابوبكر و نه عثمان، به اعتراض صحابه در اين قانون شكني، اعتنا ننمودند.

ص: 36

اين اعمال و اين گونه سوء استفاده ها از مقام، مخالف روح مساوات اسلام است.

امير المؤمنين عليه السلام در وصيت خود، در هنگامي كه از ابن ملجم ضربت خورده بود، به بني عبدالمطلب سفارش فرمود:

يابني عبدالمطلب لا ألفينكم تخوضون دماء المسلمين خوضاً، تقولون: قتل أمير المؤمنين، ألا لا تقتلن بي الا قاتلي (1): اي فرزندان عبدالمطلب، نيابم شما را كه به اسم خون خواهي از من خون مسلمانان را بريزيد و بگوئيد اميرالمؤمنين كشته شده است، و او يك فرد عادي نيست آگاه باشيد كه البته براي قتل من، غير از قاتل مرا نكشيد.

مي گويند يك روز عمر از صحابه پرسيد: چه مي گوئيد اگر اميرالمؤمنين مقصودش خودش بود مردي را ببيند كه زنا مي كند؟.

علي عليه السلام فرمود: بايد چهار نفر شاهد بياورد و الاّ مانند سائر مسلمانان حدّ قذف، بر او جاري مي شود. (2)

اسلام، حق غائب و سفيه و مجنون و بلكه جنين را برابر يك فرد كامل، حفظ فرموده است.

ص: 37


1- نهج البلاغه صبحي الصالح، نامه شماره47.
2- كتاب حقوق الانسان صفحه27 - شايد عمر مي خواست با اين پرسش، از اصحاب اختيار بگيرد و به اسم اجماع، يك قدرت فوق العاده اي كه همه از او بيمناك شوند به دست آورد، اما علي عليه السلام در اين موقع حساس، مانع از ظهور اين بدعت شد و اعلام كرد كه حكام و امراء، اين اختيار را ندارند و عمر هم نتوانست چيزي بگويد.

در نماز جماعت كه در شبانه روز، پنج مرتبه تشكيل مي شود، اين مساوات، در ضمن پرستش خدا جلوه مي كند. صف اول به افراد يا طبقاتي اختصاص ندارد، هر كس زودتر حضور يابد، در صف مقدم قرار مي گيرد. گاهي سرباز يا سياه پوست، در صف اول، و فرمانده لشكر و يا سفيد پوست در صف آخر، پشت سر همه مي ايستد.

در مسجد اسلام نيز نا برابري نيست، و مكان و اطاق درجه يك و دو وجود ندارد، و هر كس در هر مكاني از مسجد نشست، احدي نمي تواند او را از آن مكان بردارد.

در حج كه يكي از بزرگترين فرائض و شعائر اسلام است، جلوه اين مساوات، بسيار چشمگير و حساس است. آنجا ديگر تمام امتيازات از بين مي رود و مكتب بي امتيازي و برابري و مساوات باز مي شود.

در طواف و سعي و وقوف عرفات و مشعر و اعمال مني، هيچ اثر و خبري از امتيازات، و تشريفات پوچ و مقامات و مشاغل نيست. هر فرد است و خودش و گوشت و پوست و استخوانش، و ارزش واقعي انساني اش كه خدا از آن آگاه است؛ هيچ رابطه اي غير از رابطه اخوت اسلامي و پرستش خدا نيست، همه به هم كمك مي دهند و به هم تواضع مي نمايند و در سلام به يكديگر پيشي مي گيرند.

اين اجتماعي است كه محبوب خدا است و الگوي يك اجتماع فاضل و انساني است. كساني كه در اين اجتماع شركت مي كنند، بايد پس از بازگشت، آن برنامه را در اجتماع شهر و كشور و منطقه خود

ص: 38

ادامه دهند و اجتماع خود را بر اين اساس و مشابه آن اجتماع روحاني بسازند.

در آغاز اسلام كه هنوز مردم به مساوات اسلام آشنائي نداشته و شكستن طلسم آن عادات ناروا و نشستن با فقرا و زيردستان برايشان كاري دشوار بود، گروهي مانند عيينة بن حصين و اقرع بن حابس از كساني كه در رديف سران آنان شمرده مي شدند به پيغمبر صلي الله عليه و آله پيشنهاد كردند كه: به آن حضرت، در صدر مجلس بنشين آن كاري كه پيغمبر تا زنده بود از آن ابا داشت و سلمان و ابوذر و صهيب و عمار و خبّاب و هم قطارانش از فقراء مؤمنين را كه لباسهاي پشمي پوشيده بودند از خود دور كند تا ما باتو بنشينيم و از تو فرا بگيريم كه مانعي از آنكه به محضر شما حاضر نشويم غير از اين افراد نيست!.

وقتي كه اين پيشنهاد را كه مخالف روح دعوت اسلام بود عرضه داشتند، خداي متعال اين آيه را نازل فرمود:

وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا (1): و شكيبا بدار خود را با آنانكه پروردگارشان را در بامداد

ص: 39


1- سوره كهف، آيه28.

و شبانگاه مي خوانند و رضاي او را مي خواهند و چشمانت را از آنها بر مدار، در حالي كه زينت زندگي دنيا را بخواهي، و از كسي پيروي مكن كه دلش را از ياد خودمان غافل كرديم و پيروي هواي خود را كرد و كارش تباه گرديد.

وقتي اين آيه نازل شد، پيغمبر اكرم برخاست و به طلب ياران پشمينه پوش خود آمد، آنان را در آخر مسجد يافت كه به ياد خدا مشغول بودند، پيغمبر فرمود:

الحمد لله الذي لم يمتني حتي أمرني أن أصبر نفسي مع رجال من امتي، معكم المحيا ومعكم الممات (1): حمد خداي راست، كه مرا از اين دنيا نبرد تا امر فرمود كه با مرداني از امتم، خود را شكيبا بدارم، با شما زندگي و با شما مرگ است.

در سفينة البحار ذيل لغت فقر، روايت كرده است:

مردي توانگر كه جامه اي پاكيزه در بر داشت به محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله شرفياب شد، و نزد آن حضرت نشست؛ مرد فقيري كه جامه اي چركين داشت نيز آمد و در كنار توانگر نشست، توانگر لباس خود را برگرفت، پيامبر عزيز اسلام به او فرمود: بيم كردي از فقر او چيزي به تو برسد؟

عرض كرد: نه.

ص: 40


1- تفسير مجمع البيان، جلد4، چاپ بيروت، صفحه149.

فرمود: پس ترسيدي كه لباس تو را چركين سازد؟

عرض كرد: نه.

فرمود: پس چه تو را بر آن داشت كه اينگونه رفتار كردي؟

عرض كرد: اي پيغمبر خدا، مرا قريني شيطاني است كه هر كار زشتي را براي من زينت مي دهد و هر كار نيك را ناستوده و قبيح جلوه مي دهد؛ من نصف مال خود را براي اين شخص قرار دادم.

رسول خدا به فقير فرمود: آيا مي پذيري؟.

عرض كرد: نه.

توانگر پرسيد: چرا؟.

فقير گفت: مي ترسم كه بر من داخل شود آنچه بر تو داخل گرديده است.

يكي از نشانه هاي اينگونه مساوات و تساوي همگان در برابر قانون، قانون امر به معروف و نهي از منكر است. به موجب اين قانون، هر فردي نه فقط حق دارد ديگري را - هر كس و صاحب هر مقام و رتبه اي كه باشد - با شرايط مقرر، امر به معروف و نهي از منكر نمايد، بلكه اين كار بر او واجب است.

قرآن مجيد مي فرمايد:

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ (1)؛

ص: 41


1- سوره توبه، آيه70.

مردان مؤمن و بانوان مؤمنه همه يار و دوستدار يكديگرند. امر به معروف مي نمايند و نهي از منكر مي كنند.

و به قدري اين حق نظارت همگان بر اجراي قوانين و امر به معروف و نهي از منكر، اهميّت و فضيلت دارد كه اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:

وما أعمال البر كلها والجهاد في سبيل الله عند الامر بالمعروف والنهي عن المنكر الاّ كنفثة في بحر لجي (1): تمام كارهاي نيك و حتي جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهي از منكر مانند قطره اي از آب دهن در برابر دريائي مواج مي باشد.

مختصر سخن اين است اسلام يگانه ديني است كه مساوات صحيح را در جهان برقرار كرد و افرادي مؤمن به اين مساوات را در تمام اعصار و ادوار، در مكتب تربيتي خود پرورش داد و شخص رسول خدا صلي الله عليه و آله اولين كسي بود كه بيش از همگان، اصول مساوات را در غزوات و مناسبات ديگر رعايت مي فرمود.

يكي از علل مهم پيشرفت و پيروزي مسلمانان در صدر اسلام كه ملل بزرگي مثل ايران و روم را فتح كردند، همين مساوات اسلامي بود كه كشورها و ملتهاي آن زمان، هرگز تصور آن را هم نمي كردند.

ص: 42


1- نهج البلاغه، حكمت374.

اين مساوات، ملتهائي را كه گرفتار آن نا برابري ها بودند و از كرامت انساني در آنها خبري نبود، چنان شيفته اسلام كرده بود كه به هر كجا سپاه اسلام روي مي آورد، پيش از فتح نظامي، دلهاي مردم فتح شده بود و مردم، نويد انقلاب آزادي بخش اسلام را انتظار مي كشيدند و در جنگ با سپاه مسلمانان، از دل و از روي ايمان، جنگ نمي كرند.

ايراني، اين جنگ را جنگ با قيصر و سپاه بيگانه نمي ديد، جنگ با آزادي خودش و با اعلان ارزش انساني خود مي ديد.

اگر اسلام فاتح نمي شد همان رسوم و همان نابرابريها و همان بي احترامي ها به حقوق انساني ادامه مي يافت. تمام آن تبعيضات و أن كاخ تيسفون و آن تجملات، كه چشم بشر را خيره مي كرد، روز افزون مي شد، هر ملت هوشياري آنگاه كه صداي الغاي اين برنامه ها را به گوش دل بشنود، از اعلان مساوات در بين ملّت، استقبال خواهد كرد. اگر او را به زور، به ميدان جنگ ببرند، نمي تواند آنگونه بجنگد كه طرف مقابل را شكست بدهد، چون شكست طرف مقابل، شكست واقعي خود او است.

البته علل ديگري نيز در بين بود، ولي به نظر ما علت عمده پيروزي مسلمانان در صدر اسلام: قوّت تعاليم توحيدي اسلام و تأثير تربيت رسول خدا صلي الله عليه و آله و نفوذ قرآن در قلوب و توجه گروه هاي بسيار ي از كشورهاي فتح شده به اصول عالي و هدفهاي مقدس اسلام بود كه در اينجا نمي خواهم اين موضوع را به تفصيل مطرح كنم.

ص: 43

اجمالاً مسأله مساوات اسلام، فوق العاده دلربا و جالب و جاذب بوده و بر تجلي جمال اسلام نيز افزوده است. ريشه اين مساوات، از توحيد اسلام آب مي خورد و اين مساوات يكي از ميوه هاي لذيذ و شيرين درخت توحيد است.

نظام امامت كه يگانه نظام و رژيم الهي است، اين مساوات را اجراء مي نمايد و از تقدّم و تاخرهاي بيجا و تبعيضات ظالمانه جلوگيري مي كند، و به همه به يك چشم مي نگرد.

چنانكه برنامه آن در عصر رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام به دنيا عرضه شد و حدود و كيفرها به طور مساوي اجرا مي گرديد و در قضاياي متعدد مثل قضيه فاطمه مخزوميه همه دانستند كه تبعيض در اجراي حدود امكان پذير نيست، و حدود شرعي و قوانين عليه هر كس و هر مقام كه باشد، بدون هيچ گونه استثنائي اجراء مي شود.

چنانكه در عصر اميرالمؤمنين عليه السلام در موارد متعدد مانند شرب خمر نجاشي شاعر در ماه مبارك رمضان نيز اين برنامه معلوم گرديد كه حدود و تعزيرات اجرا مي شود، اگر چه در حق يك نفر شاعر مذهبي باشد كه شعر و زبانش براي تحريك و تهييج مردم به جهاد و مبارزه با دشمن، كار هزارها سرباز را بنمايد، نه شفاعتي پذيرفته مي شود و نه جاه و اعتبار ظاهري افراد اثري دارد.

نظام امامت و مساوات اسلامي در زمان ظهور حضرت ولي امر، صاحب الزمان - أرواحنا فداه - و توسط آن حضرت، در روي كره زمين

ص: 44

و در بين تمام ملل و اقوام و نژادها و مرد و زن و كوچك و بزرگ، استقرار مي يابد و ظهور آن حضرت كه ظهور مطلق و تمام عيار اسلام است، ظهور مساوات جهاني اسلام نيز خواهد بود.

عقيده به حكومت مهدي عليه السلام يعني عقيده به مساوات و برابري انساني و اسلامي، كه معتقد به مساوات بايد آن را در ايام غيبت ايشان در هر سطحي كه ممكن است اجرا كند در خانواده، در كوي و محله، در شهر و مملكت، در مطب دكتر، در دكان نانوائي و گوشت فروشي، در مسجد و اداره، در خريد و فروش (1)، در محل كار و پيشه، همه جا و همه جا، حتي در سلام و تواضع، مساوات اسلامي و ترك تبعيض را بايد اجرا نمايد.

معتقد به ظهور مساوات اسلام و ظهور مجري واقعي آن حضرت مهدي عليه السلام، از نابرابريها رنج مي برد و از تبعيضات متنفر است و با واگذاردن كارها به نا اهلان كه يك تبعيض بسيار خطرناك است، تا مي تواند مبارزه مي نمايد.(2)

پس طبع اين عقيده اقتضا دارد كه معتقدين به ظهور امام عليه السلام مراعات مساوات اسلامي را در بين خود و ديگران بنمايند و معتقد به اين ظهور، مساوات خواه باشد.

ص: 45


1- يكي از دستورات اسلام كه از آن مي توان، دستورات مهمتر و كلي تر آن را در مورد مساوات به دست آورد، اين است كه فروشنده بين مشتريان فرق نگذارد كه به يك نفر جنس را ارزانتر بفروشد و به ديگري به قيمت متعارف بدهد، مگر آنكه خريدار، اهل تقوا باشد. در اين صورت هم، مستحب است كه خريدار اين تبعيض را قبول نكند.
2- يكي از علائم ظهور، تضييع است كه در احاديث به واگذاري كارها به نا اهلان تفسير شده است.

اگر ما ببينيم در بين مللي كه به اسلام معتقد نيستند و ديني هم كه دارند آنها را به مساوات نمي خواند در بعض زمينه ها و در بعضي موارد، رعايت مساوات مي شود هر چند در موارد مهم، مساوات و حقوق، فقط از جانب آنها مورد حمله و تجاوز است و ما فاقد آن هستيم، بايد علت آن را جستجو كنيم و ببينيم چرا عمل ما عقيده ما را تأييد نمي كند و چرا به لوازم نظام امامت كه هم اكنون برقرار است، ملتزم نمي باشيم؟

شيعه كه معتقد به اين نظام و آن ظهور كلي است، بايد اجتماعش نمونه و معرّف مساوات اسلامي باشد و نظامي كه رهبري آن با حضرت بقية الله - أرواحنا فداه - است را به مساواتش، به عدالتش، به فضيلتش، به دنيا نشان دهد. زيرا كه دين يك وظيفه، يك تعهد و يك مسؤوليت بزرگ است و اعتقاد به ظهور مساوات اسلامي و ظهور صحاب الزمان عليه السلام بدون انجام عملي آن و بدون مساوات خواهي عملي، وفاء به اين تعهد و عمل به اين وظيفه و توجه به اين مسؤوليت نمي باشد.

ص: 46

رابطه عقيده به ظهور حضرت مهدي عليه السلام با عدالت اجتماعي و زمامداري

عدالت از تعالیم و اصول مهم و اهداف عمده دعوت اسلام است كه آيات قرآن مجيد و احاديث شريفه با كمال تأكيد و صراحت، همه را به آن مأمور و متعهد اجراي آن ساخته است.

از جمله در سوره مائده، آيه8 مي فرمايد:

اعدلوا هو أقرب للتقوي: عدالت وزيد كه عدل به تقوي نزديكتر است.

و در سوره انعام آيه152 مي فرمايد: واذا قلتم فاعدلوا: وقتي سخن گفتيد، به عدالت سخن بگوئيد.

و در سوره نحل، آيه90 مي فرمايد: ان الله يأمر بالعدل والاحسان: خداوند متعال امر مي فرمايد به عدل و احسان.

ص: 47

در نهج البلاغه حكمت374، پس از آنكه امر به معروف و نهي از منكر را چنانكه در فصل: رابطه عقيده به ظهور، با مساوات اسلامي با آن تأكيد بيان نقل كرديم فرموده است، مي فرمايد:

وأفضل من ذلك كله كلمة عدل عند امام جائر: برتر از امر به معروف و نهي از منكر، سخن عدل است كه در حضور پيشوا و زمامدار ستمكار گفته شود.

و نيز حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در آغاز خلافت ظاهري - چنانكه در نهج البلاغه است - روش صريح خود را در اجراي عدالت چنين اعلام مي نمايد:

آگاه باشيد هر زميني كه عثمان از اموال متعلق به حكومت اسلامي كه بايد عوائد آن صرف مصالح مسلمين، و رفع حوائج نيازمندان گردد به كسي بخشيده باشد و هر مالي را از مال خدا اعطا كرده باشد، به بيت المال برگردانده مي شود، براي اينكه حق قديم است يعني با اساس و با ريشه و سابقه است و چيزي حق را باطل نمي كند.

اگر بيابم آن اموال عمومي را كه عثمان بخشيده است در حالي كه مهر زنان كرده باشند، يا كنيزان را با آن خريده باشند، آن را به بيت المال بر مي گردانم كه در عدل، وسعت و گشايش است و آن كس كه عدل بر او تنگ باشد، ظلم بر او تنگ تر خواهد بود.

از آن حضرت روايت است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

ص: 48

لن تقدّس اُمة لا يؤخذ للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع (1): هرگز پاك و مقدس نشود امت و مردمي كه در آنها حق ضعيف از قوي بدون ترس گرفته نشود.

براي درك و فهم ابعاد اين عدالت اجتماعي، مطالعه سيره و روش رسول اكرم صلي الله عليه و آله و حضرت علي عليه السلام را بايد راهنما قرار داد.

از اين مطالعه دانسته مي شود كه روابط افراد با حكومت و روابط حكومت با افراد بايد چگونه باشد.

پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله روابطش با اصحابش، با ضعفاي مردم، با همه افراد، عادي بود. نقل كرده اند كه شخصي در خدمت آن حضرت سخن مي گفت، مهابت محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله او را فرا گرفت. پيامبر عزيز اسلام فرمود:

آسان بر تو باد آسان بر خود بگير كه من پادشاه نيستم، من پسر زني از قريش هستم كه گوشت خشكيده مي خورد.

در خبر است كه فرمود:

من سره أن يمثل له الرجال قياماً، فليتبوء مقعده من النار: هر كس شاد مي گردد از اينكه مردان برايش بپا خيزند و بايستند، در حالي كه او نشسته باشد جايگاه خود را از آتش بگيرد.

ص: 49


1- نهج البلاغه فيض الاسلام، ص1021، نامه53.

در آن هنگامي كه در روم و ايران، حاكم و سلطان، مالك الرقاب مطلق رعيت بود و هيچ قانون و قاعده اي رابطه حاكم را با رعيت كنترل نمي كرد و رعيت مكلّف به خدمت حاكم بود و منطق اين قدرت و تسلط، منطق فرعوني أنا ربكم الاعلي بود. خدا به پيغمبرش امر فرمود كه خود را به مردم بشناسند كه:

انما أنا بشر مثلكم يوحي اليّ (1): همانا من بشري مانند شما هستم و به من وحي مي شود.

علي عليه السلام كسي است كه از او نقل مي شود كه فرمود:

هر كس مي خواهد نگاه كند به يك نفر از اهل آتش، نگاه كند به مردي كه نشسته است و در حضور او جمعي به حال احترام ايستاده اند.

در وقتي كه حضرت به جهاد اهل شام مي رفتند، دهقانان انبار كه آن حضرت را ديدند، از مراكب خود پياده شدند و جلو اميرالمؤمنين به شتاب مي رفتند. حضرت فرمود:

ما هذا الذي صنعتموه (2): اين چه كاري است كه انجام مي دهيد؟.

گفتند: عادتي است كه به آن اميران خود را تعظيم مي كنيم.

فرمود: به خدا سوگند، اميران شما از اين سود نمي برند و شما در دنيا خود را در زحمت و در آخرت در شقاوت قرار مي دهيد.

ص: 50


1- سوره كهف، آيه110.
2- نهج البلاغه فيض الاسلام، كلمات قصار 36.

وقتي حرب بن شرحبيل شبامي پياده در ركاب حضرت مي رفت و او را مشايعت مي كرد، امام عليه السلام فرمود: بازگرد كه پياده بودن مثل تو با مثل من، براي والي، فتنه و براي مؤمن موجب ذلت است.

يكي از اسناد مهم و يگانه دستور العمل زمامداري و برنامه عدالت اجتماعي، عهد نامه حضرت مولا است كه براي مالك اشتر - عليه الرحمه - نوشت. منشوري عالي تر و دقيق تر از اين عهد نامه و موادي كه در آن، امام عليه السلام بيان فرموده ، نيست. (1)

حقوق همه طبقات و انسانها در اين عهد نامه مطرح شده و تعيين گرديده است.

اگر وزارت خانه هاي تعليم و تربيت ممالك اسلام، واقعاً بخواهند رشد فكري و اجتماعي مردم و شخصيت افراد را در برابر حكومت و مأموران آن تضمين كنند و اين فاصله اي را كه بين حكومت و مردم است از ميان بردارند، تا به جاي آنكه حكومت، خادم ملت باشد، مخدوم و ارباب ملت نباشد، بايد اين عهدنامه را جزء برنامه هاي مدارس قرار دهند و از كلمه نخست تا پايان آن، جمله به جمله، آن را در كتابهاي درسي بنويسند و آن را شرح بدهند و به معلمان هم دستور بدهند كه كاملا مقاصد آن را به شاگردان بياموزند. خدا مي داند كه در يك دوره چنان وضع عوض مي شود و سطح افكار بالا مي رود

ص: 51


1- به كتاب الامام علي صوت العدالة الانسانية تأليف جرج جرداق، نويسنده مسيحي كه بين اين عهدنامه و مواد اعلاميه حقوق بشر مقايسه كرده، علاوه بر صراحت و دقت متن و ابتكار، امتيازات ديگر اين عهدنامه را ياد آور شده است. و به كتاب رمضان در تاريخ تأليف نگارنده رجوع شود.

و دهقان، كارگر، زحمتكش، كارفرما، كدخدا، حاكم، محكوم، رئيس و مرئوس، به وظايف و حقوق و اختيارات خود آشنا مي شوند كه زمينه اي براي رشد هيچ گونه استثمار و ديكتاتوري و استبداد، در جامعه باقي نخواهد ماند و بي عدالتي ها و فرعونيّت ها و تملق ها و تعظيم ها همه از بين خواهد رفت. از جمله مواد عهدنامه اين است:

وليكن أحب الامور اليك أوسطها في الحق وأعمها في العدل وأجمعها لرضي الرعية، فان سخط العامة يجحف برضي الخاصة، وان سخط الخاصة يغتفر مع رضي العامة (1): بايد محبوبترين كارها به سوي تو، كاري باشد كه در راه حق و پرهيز از افراط و تفريط ميانه تر و در عدل همگاني تر، و براي خوشنودي رعيت جامع تر باشد زيرا خشم همگان، خوشنودي خاصه و اختصاص دارندگان را از ميان مي برد و خشم خاصه با رعايت خوشنودي عموم تدارك مي گردد. - يعني آنچه لازم است رعايت شود، رضايت عامه مردم است و با رضايت عامه، به خشم خاصه نبايد توجه كرد -.

و باز در فراز ديگري از اين عهدنامه مي فرمايد:

وانما عماد الدين وجماع المسلمين والعدة للاعداء العامة من الامة، فليكن صغوك لهم وميلك معهم؛

ص: 52


1- نهج البلاغه صبحي صالح، عهدنامه مالك اشتر.

همانا ستون دين و جماعت مسلمانان و وسيله پيروزي بر دشمنان، جمعيت و عامه است كه بايد روي آنها حساب كارها را كرد پس بايد توجه تو، به ايشان و ميل تو، به ايشان باشد.

مواد اين عهدنامه بسيار است و هر يك از ديگري ارزنده تر و در جاي خود حساس تر است كه بايد شخص، با توجه به شرحهائي كه بر اين عهدنامه نوشته شده است، به دقت آن را مطالعه نمايد تا بفهمد در حدود چهارده قرن پيش، امام عليه السلام چه اصول عالي و بلند پايه اي را به بشريّت عرضه داشته و چه حقوقي را براي مردم در برابر مسؤولان امور قائل بوده است كه در دموكراسي ترين كشورهاي جهان در عصر ما، هنوز هم برقرار نشده است. در يكي از نامه ها كه حضرت مولي عليه السلام به يك نفر از واليان امور مرقوم فرموده است، دستور مي دهد:

واخفض للرعية جناحك، وابسط لهم وجهك، والن لهم جانبك وآس بينهم في اللحظة والنظرة والاشارة والتحية، حتي لا يطمع العظماء في حيفك ولا ييأس الضعفاء من عدلك (1): براي رعيت بال تواضع و فروتني را فرو آر و رويت را بر ايشان گشاده ساز، نرمي به آنها اظهار كن و بين آنها در نگاه و اشاره

ص: 53


1- نهج البلاغه صبحي صالح، نامه46.

و درود، به مساوات رفتار كن تا بزرگان به ظلم تو طمع نكنند و ضعيفان از عدل تو مأيوس نگردند.

در نهج البلاغه به خصوص روي اصل عدالت اجتماعي و حُسن رابطه حاكم و مسؤولان امور با مردم، تأكيدات بليغ شده و تعليمات حضرت علي عليه السلام هدفهاي اسلام را در نظام حكومت و اجتماع اعلام مي دارد كه از جمله مراجعه شود به خطبه214 أما بعد فقد جعل الله سبحانه لي عليكم حقاً بولاية أمركم و به خطبه 222 والله لان أبيت علي حسك السعدان مسهّداً و به نامه آن حضرت به عثمان بن حنيف و خطبه ها و نامه هاي ديگر.

اين عدالت، هدف اسلام، هدف قرآن، هدف مكتب حضرت محمد صلي الله عليه و آله و حضرت علي عليه السلام و هدف ظهور خاتم الاوصياء حضرت مهدي عليه السلام است.

عدالت را در فرصتي كوتاه و در يك بعد زماني و مكاني محدود، رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام به مردم نشان دادند و چهره مطلق و جامع و كاملش، به وسيله حضرت مهدي عليه السلام آشكار مي گردد و از بارزترين و روشن ترين صفات و علائم، مهدي موعود است كه در بيش از صد حديث، آن رهبر دادگستر به اين صفت عدالت گستري توصيف و معرفي شده است.

در نظام امامت، حاكم در برابر پرخوري ستمگران و گرسنگي مظلومان و افراط و تفريطي كه در امور واقع شود، مسؤول است.

ص: 54

علي عليه السلام اين مسؤوليت را در خطبه شقشقيه چنين اعلام مي دارد:

أما والذي فلق الحبة، وبرأ النسمة لولا حضور الحاضر وقيام الحجة بوجود الناصر، وما أخذ الله علي العلماء أن لا يقاروا علي كظة ظالم ولا سغب مظلوم، لالقيت حبلها علي غاربها: سوگند به آن كس كه دانه را شكافت و بشر را آفريد، اگر حضور مردمي كه حاضر گرديدند نبود و حجت به وجود ناصر، قائم نمي گشت، و عهدي كه خدا بر علماء گرفته، نبود كه بر پرخوري ستمگر و گرسنگي مظلوم، موافقت نكنند يا قرار و آرام نگيرند، هر آينه ريسمان حكومت را بر گردنش مي انداختم.

نظام حكومت حضرت مهدي عليه السلام

برنامه زمامداري حضرت مهدي عليه السلام و روابط كارمندان و متصديان امور بر اساس حق و عدالت اجتماعي و بدون هيچ گونه استكبار جريان خواهد يافت و به مردم چنانكه در نهج البلاغه است:

فيريكم كيف عدل السيرة ويحي ميت الكتاب والسنة (1) سيره و روش داد گرانه را نشان خواهد داد و آنچه را از كتاب و سنت مرده باشد زنده خواهد كرد.

ص: 55


1- منتخب الاثر، از همين نويسنده.

در حديث است: علامة المهدي أن يكون شديداً علي العمال: علامت مهدي عليه السلام اين است كه سخت گير بر عمال و كارمندان حكومتي است.

در حديثي از اميرالمؤمنين عليه السلام چگونگي بيعت گرفتن حضرت مهدي عليه السلام و مواردي كه بر آن بيعت خواهد گرفت بيان شده است.

از جمله اين است كه دزدي نكنند، مرتكب زنا نگردند، به مسلماني فحش و دشنام ندهند، هتك حرمت كسي را ننمايند، به خانه اي هجوم نبرند، كسي را به غير حق نزنند، طلا و نقره و گندم و جو را گنج و ذخيره نكنند، مسجدي را خراب ننمايند، شراب ننوشند، خز و حرير نپوشند، كمر بند طلا نبندند، راهزني ننمايند، راهي را انا امن نسازند، مواد غذايي را احتكار نكنند و امر به معروف و نهي از منكر نمايند.

بر خود نيز شرط مي نمايد كه مانند آنها سلوك كند، از لباسي كه آنها مي پوشند بپوشد، بر مركبي مثل مركب آنها سوار شود، چنانكه آنان مي خواهند باشد، به اندك راضي گردد، زمين را به ياري خدا از داد پر كند، چنانكه از ستم پرشده باشد، خدا را چنانكه حق پرستش او است عبادت كند و حاجب و دربان براي خود قرار ندهد. (1)

عقيده به اين ظهور و اين برنامه ها و اين گونه رابطه ها بين رعيت

ص: 56


1- منتخب الاثر، بحث مربوط به امام زمان.

و حاكم كه بايد در تمام جهان مستقر گردد، ميزان و معيار اسلامي بودن حكومات و زمامداري ها را مشخص مي سازد و جهت و هدف تأسيس حكومت را تعيين مي كند، و معتقد به اين ظهور، برقراري اين عدالت و اين روابط را خواستار مي شود، روابط استكباري و استضعافي و استعبادي را بهر شكل و صورت كه باشد، رد كرده و با آن مبارزه مي نمايد.

معتقد به اين ظهور و عدالت اجتماعي اسلامي، اگر مسؤول و متصدي كاري باشد، خود را خدمتگزار مردم و براي مردم مي داند و اگر از افراد عادي است، با مسؤولان امور، سلوك خود را عادي و منزه از تملق و فروتني هاي بي مورد مي سازد، و از آنان توقع تبعيض و مسامحه در انجام وظيفه نمي كند، بلكه در برقراري عدالت اجتماعي با آنان همكاري مي نمايد.

ص: 57

رابطه عقيده به ظهور حضرت مهدي عليه السلام با عدل و قسط

در احاديث و اخبار بسياري كه شيعه و سني در كتابهاي مورد اعتماد و معتبر حديث، راجع به اوصاف و علائم و مشخصات حضرت صاحب الامر، مهدي منتظر عليه السلام روايت كرده اند، اين نشانه و علامت، مشهور و معروف و متواتر است كه: زمين را پر از قسط و عدل مي فرمايد، چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.

از جمله احمد بن حنبل در مسند و ابوداود در سنن، اين علامت را كه از اوصاف فعلي و برنامه حكومتي آن حضرت است، از رسول خدا صلي الله عليه و آله به اين لفظ روايت كرده اند.

يملا الارض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجورا (1):

زمين را از قسط و عدل پر مي كند چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.

ص: 58


1- منتخب الاثر، ب1، ف2، ص142 ح5.

و در حديث ديگر است كه فرمود:

اُبشركم بالمهدي، يبعث في امتي علي اختلاف من الناس وزلازل، فيملا الارض قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً وظلماً، يرضي عنه ساكن السماء وساكن الارض، يقسم المال صحاحاً.

فقال له رجل: ما صحاحاً؟ قال: بالسوية بين الناس قال: ويملا الله قلوب امة محمد صلي الله عليه و آله غنيً، ويسعهم عدله... (1)

مژده مي دهم شما را به مهدي كه او در امت من، به هنگام اختلاف و سختيها برانگيخته مي شود. پس زمين را از قسط و عدل پر مي كند، همانطوري كه از جور و ظلم پر شده باشد. از او راضي مي گردد ساكنان آسمان و زمين. مال را در بين مردم بطور مساوي و برابر تقسيم مي نمايد، و خدا دلهاي امت محمد صلي الله عليه و آله را از بي نيازي پر مي كند و ايشان را عدل او فرا مي گيرد.

و در حديث ديگر است:

فيملا الارض قسطاً وعدلاً، كما ملئت ظلماً وجوراً. (2)

و در روايت ديگر است:

يخرج رجل من أهل بيتي يواطي اسمه اسمي وخلقه خلقي

ص: 59


1- منتخب الاثر، ب1، ف2، ص147، ح14.
2- منتخب الاثر، ف2، ب1، ح13، ص146.

فيملاها عدلاً وقسطاً كما ملئت ظلماً و جورا. (1)

بيرون مي آيد مردي از اهل بيت من كه اسمش، اسم من و خلقش خلق من است، پس زمين را از عدل و قسط پر مي كند، چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.

و در حديث ديگر از پيغمبر اكرم - صلي الله عليه و آله - نقل شده است:

لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد، لطول الله ذلك اليوم حتي يخرج رجل من ولدي، فيملأها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما. (2)

اگر از دنيا باقي نماند مگر يك روز، خدا آن روز را طولاني و دراز گرداند، تا بيرون آيد مردي از فرزندان من، پس پر كند دنيا را از عدل و قسط، مثل آنكه از جور و ظلم پر شده باشد.

معناي احاديث فوق:

معناي اين احاديث را شايد بسياري واضح بدانند و بين قسط و عدل و همچنين بينظلم وجور، مانند دو كلمه ي مترادف فرقي نگذارند و قسط و عدل را به داد، و ظلم و جور را به ستم ترجمه نمايند.

بنابراين، عطف قسط را به عدل، و ظلم را به جور، بايد يك نوع تأكيد بگيرند.

ولي بنظر مي رسد كه در اين احاديث، تمام مطلب در تأكيد خلاصه نمي شود و لفظ قسط و عدل مترادف نمي باشند. چنانكه دو كله مقابل آنها جور و ظلم نيز مترادف نيستند.

ص: 60


1- منتخب الاثر، ف 2، ب 2، ح 3، ص 179.
2- منتخب الاثر، ب 25، ف 2، ح 1، ص 247.

توضيح اين مطلب حساس و مهم، موقوف بر بيان دو مقدمه است:

نظام امامت، نظام عدل و قسط است

نظام امامت در آن معاني و ابعادش كه با نظامات اسلامي يا نظام تمام اسلامي ارتباط دارد، حسن اجراي اين نظامات را به عدل و حق عهده دار است.

اين نظامات عبارت است از: نظام فكري و اعتقادي معقول و منطقي، نظام متعادل اخلاقي، نظام متوازن اقتصادي و مالي، نظام عدل اجتماعي، نظام صحيح سياست و اداره و حكومت، نظام معتدل ارضاء و اشباع غرائز، نظام صحيح آموزش و پرورش و نظامات ديگر.

و به عبارت ديگر نظام امامت نظام اجراي تمام اين نظامات است؛ و شخص امام - عليه السلام - نمونه اعلا و نمايش عملي و تجسم ظهور تمام برنامه ها و نظامات اسلامي است. و اگر اين عبارت كوتاه نباشد، همانند آينه در برابر آفتاب كه حاكي از آفتاب است، وجود امام نيز حاكي از حقيقت اسلام و معارف و نظامات اسلام است.

امامت يگانه نظامي است كه استثمار و استكبار و استعمار و استفاده هاي نامشروع را كه موجب فاصله ها و تقسيم بندي ها و توزيع هاي غير عادلانه است از بين مي برد و قسط و عدل را بر قرار مي سازد و از افراط و تفريط جلوگيري مي نمايد.

در اين نظام هم قوانيني كه در اين نظام، اساس عمل است به عدل و حق و برقراري توازن و تعادل نظر دارد و هم حاكم و نظام حكومت و قوه

ص: 61

مجريه اي كه اجراي اين قوانين را به عهده دارد از طريق عدل منحرف نمي گردد.

و اين يكي از مشخصات و معرف اين رژيم است كه استقرار آن، عدل مطلق و خير و احسان برقرار مي كند و اموال و مواد مورد نياز، و مشاغل و مناصب را به قسط و عدل توزيع و تقسيم مي نمايد و غرائز فطري و جسمي انسان را اشباع و طغيان و سركشي آنها را مهار مي نمايد چنانكه به همين معاني نظر دارد بعضي آيات و احاديث مثل آيه ي:

الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ (1): آنانكه وقتي ايشان را در زمين قدرت و تمكن دهيم، نماز را به مي دارند و زكات مي دهند، و امر به معروف و نهي از منكر مي نمايند.

و مانند اين حديث معروف كه از حضرت أميرالمؤمنين - عليه السلام - روايت شده است و علماي بزرگ در شرح و تفسير آن، تحقيقات و توضيحات مهمي بيان داشته اند:

اعرفوا الله بالله، و الرسول بالرسالة، و اولي الأمر بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان (2): خدا را به خدا و پيغمبر را به پيامبري و اولياي امر امامان را به امر به معروف و عدل و احسان بشناسيد.

ص: 62


1- سوره ي حج، آيه ي 41.
2- كافي، ج 1، ص 85.

و مانند اين جمله در ضمن احاديث اوصاف حضرت مهدي - عليه السلام -: يقسم المال صحاحا، فقال له رجل: ما صحاحا؟ قال: بالسوية بين الناس (1): حضرت مهدي - عليه السلام - مال را به طور صحيح قسمت مي نمايد، مردي از معني آن پرسيد، پيغمبر - صلي الله عليه وآله فرمود: به طور مساوي در بين مردم تقسيم مي نمايد.

نظام امامت، استضعاف را به هر صورت و شكلي كه باشد، خواه به صورت استثمار صنعتي، يا استثمار سرمايه داري، يا استثمار فردي و جمعي، و خواه به آن استعباد يا استكبار و يا استعمار بگويند، از ميان بر مي دارد و با هر نظام استضعافگر اعلان جنگ مي دهد، چنانكه علي - عليه السلام - مي فرمايد:

الذليل عندي عزيز حتي آخذ الحق له و القوي عندي ضعيف حتي آخذ الحق منه (2): ذليل در نزد من عزيز است تا حق او را بگيرم، و قوي در نزد من ضعيف است تا حق ضعيف را از او بگيرم.

عدي بن حاتم در ضمن آن سخنراني بسيار مشهور و معروفي كه در مجلس معاويه و به درخواست و اصرار او، پيرامون شخصيت

ص: 63


1- منتخب الاثر، ص 147.
2- نهج البلاغه، خطبه 37. در اين موضوع به نهج البلاغه مراجعه فرمائيد تا نظام عمل و ضد استضعاف امامت را بشناسيد.

حضرت علي - عليه السلام - ايراد كرد كه براي هر جمله و فرازش، آن هم در چنان موقعيت حساسي، نمي توان قيمت قائل شد و معاويه را تحت تاثير قرار داد، مي گويد:

لا يخاف القوي ظلمه، و لا يياس الضعيف من عدله. (1)

قوي و ضعيف هر دو در امان بودند، قوي از ظلم علي - عليه السلام - نمي ترسيد، چون مي دانست هر گاه بخواهد او را كيفر و مجازات كند، از حد قانون تجاوز نمي نمايد و به هواي نفس و كينه شخصي كيفر نمي دهد، ضعيف نيز از عدل او مأيوس نمي گرديد. چون مي دانست كه اگر تمام اقويا و زورمندان در يك صف بايستند و يك نفر ضعيف در صف ديگر، علي - عليه السلام - در كنار ضعيف مي ايستد و از او حمايت مي كند. او حاكم و زمامداري است كه هرگز حق ضعيف را وا نمي گذارد و از احقاق حق او صرف نظر نمي كند.

مقدمه دوم: بحثي در الفاظ مترادف

علماء و محققان علم لغت و ادب مي گويند: اختلاف عبارات و اسماء، دلالت بر اختلاف معاني دارد و عطف كلمه اي بر كلمه ديگر، در صورتي صحيح است كه از كلمه دوم، معنائي غير از معناي اول اراده شود، مثلا اگر زيد لقبش عالم يا فيلسوف باشد، نمي گويند: زيد و فيلسوف آمد.

ص: 64


1- سفينةالبحار، ج 2، ص 171.

بنابراين، آنچه در قرآن مجيد و احاديث شريفه و كلام عرب و عجم آمده است، به هنگام عطف دو لفظ متقارب المعني به يكديگر، از لفظ معطوف، معنائي غير از معطوف عليه اراده شده است. بلكه مي گويند محال است كه در لغت واحد، لفظ مختلف، و معني واحد باشد، چنانكه بسياري از نحويين و لغويين گمان كرده اند.

حتي اين كه محققان مي گويند: موردي نداريم كه حركت دو كلمه مختلف باشد، ولي معني واحد باشد، مثلا الفاظي كه بر وزن مفعال،مفعل،فعول وفعال باشند، هر كدام معنائي را افاده مي نمايند كه ديگري آن معني را افاده نمي كند و فردي كه محقق نباشد، گمان مي كند تمام اين صيغه ها فقط مفيد مبالغه مي باشند.

وقتي كه اختلاف حركات، موجب اختلاف معاني باشد، اختلاف كلمات، به طريق اولي بايد بر اساس اختلاف معني باشد. (1)

بنابراين در اين احاديث، سطور مسلم، از قسط، معناي عدل و از عدل، معناي قسط، همچنين از جور، معناي ظلم، و از ظلم معناي جور اراده نشده است و از هر لفظ و كلمه، معنائي غير از كلمه ي ديگر، اراده شده است.

لذا براي فهم دقيق مقصود و معناي اين احاديث و معناي اين چهار كلمه، وقتي منفردا يا با عطف به يكديگر، در كلامي آمده باشند،

ص: 65


1- رجوع شود به الفروق اللغويه، صفحه ي 13 تا 16، الباب الاول في الابانة عن كون اختلاف العبارات، موجبا لاختلاف المعاني في كل الغة.

مراجعه به كتابهاي معتبر لغت و كلمات لغويين كه بطور اختصار و به مقداري كه بحث، زياد طولاني نشود، لازم است.

يكي از كتب معتبر لغت، تاج العروس است؛ تاج العروس در كلمه ي جور مي گويد:الجور نقيض العدل جار عليه، يجور جورا في الحكم، اي ظلم و الجور ضد القصد او الميل عنه: جور نقيض عدل و به معناي ستم در حكم كردن است و به معناي ضد ميانه روي و انحراف از آن نيز آمده است.

لسان العرب نيز كه يكي از كتابهاي مورد اعتماد لغت است، جور را مانند تاج العروس معني كرده است.

ابو هلال عسكري درالفروق اللغويه مي گويد: جور خلاف استقامت در حكم است. لذا خيانت جزئي را ظلم مي گويند نه جور، اما گرفتن مالي را از صاحبش به زور و جبر، هر چند يك درهم باشد، جور مي گويند.

معني ظلم

تاج العروس گفته است: ظلم تصرف در ملك غير و از حد گذشتن است.

ولسان العرب مي گويد: ظلم چيزي را در غير جا و غير موضع خود گذاردن است.

و راغب نيز در مفردات، ظلم را مثل لسان العرب معنا نموده است.

ص: 66

معني عدل

اميرالمؤمنين - عليه السلام - در پاسخ اين پرسش كه كداميك از عدل و جود افضل است، فرمود: العدل يضع الامور مواضعها (1) عدل: كارها را بر جاي خود مي نهد.

عدل چنانكه در تاج العروس و لسان العرب آمده است، ضد جور است و آن چيزي است كه در نفوس، مستقيم شمرده شد و ميانه روي باشد و ترك افراط و تفريط و حكم به حق است. و عادل آن كسي است كه هواي نفس، او را از حق منحرف نمي كند كه حكم به جور بدهد.

راغب مي گويد: عدل تقسيم و تقسيط كردن به مساوات است. و بنابراين روايت شده است: بالعدل قامت السماوات و الارض (2): آسمانها و زمين، بر عدل و تقسيم مساوي و برابر بر پا است كه اگر در اجزاء و اعضاء و اشياي آن كم و زيادي بود و هر چيز و هر ركني از آن، از آنچه بايد داشته باشد، چيزي كم مي داشت، يا چيزي زيادتر بر آن بود، برپائي آسمان و زمين به هم مي خورد.

ص: 67


1- سفينةالبحار، ج 2، ص 166.
2- سفينةالبحار، ج 2، ص 166.

از اين عبارت معلوم مي شود كه عدل و توزيع و تقسيم برابر و متساوي به اين نيست كه تمام اشياء از هر چه بايد داشته باشند، مانند هم داشته باشند بلكه غرض اين است كه همه، آنچه را و مقداري را كه بايد داشته باشند و آنچه را كه داشتن آن، در بقاء اين نظام مؤثر است و آسمان و زمين و منظومه ها و كهكشانها و كوه و دريا و آب و انسان و حيوان و كليه جانداران و جماد و نبات و معادن به آن برقرار است، بايد داشته باشند.

معني قسط

راغب در مفردات مي گويد: القسط هو النصيب بالعدل: قسط، نصيب به عدالت است.

در لسان العرب و تاج العروس آمده است كه: قسط، و عدل و حصه و نصيب است. و گفته شده است كه اقساطبه كسر همزه فقط عدل در قسمت است. در حديث آمده است: اذا حكموا عدلوا، و اذا قسموا اقسطوا: وقتي حكم برانند عدالت كنند، و زماني كه قسمت كنند به عدالت قسمت نمايند و به عدل نصيب و حصه بدهند.

ابو هلال عسكري در الفروق مي گويد: فرق بين نصيب و قسط، اين است كه نصيب بر آنچه كمتر و زيادتر از استحقاق باشد اطلاق

ص: 68

مي شود ؛ ولي قسط حصه اي است كه به عدل و استحقاق معين شده است؛ و گفته مي شود: قسط القوم الشي ء بينهم، اذا قسموه علي القسط؛ وقتي چيزي را به قسط و عدل تقسيم كنند مي گويند: آن را بين خود تقسيط كردند.

و جايز است كه گفته شود: قسط اسم است از براي عدل در قسمت و گفته شده است كه قسط آن نصيبي است كه شخص، استحقاق آن را دارد و به آن نيازمند است.

قسط در قرآن مجيد

در قرآن مجيد، ماده ي ق س ط مكرر آمده است. از جمله در آيه:

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (1)

مفاد آيه اين است: فرستادن پيامبران با نشانه ها و نازل كردن كتاب و ميزان، براي برپايي و قيام مردم به قسط و عدل است. اگر چه ظاهر اين است كه از قسط، معناي عام و عدل كلي و مطلق اراده شده است، ولي در آوردن كلمه قسط به جاي عدل، شايد اين عنايت باشد كه خواننده و شنونده به نصيب به عدل و حق و نظم اقتصادي، و اهميت مداخله آن در قيام اجتماع به عدل متوجه گردد.

ص: 69


1- سوره ي حديد، آيه ي 25.

و ضمنا به اين نكته هم بايد توجه داشت كه مكتب انبيا در اعصاري كه تعادل مالي و اقتصادي در برقراري جامعه به عدل، مؤثر شناخته نمي شد، آن را پيشنهاد كرده و هدف فرستادن پيامبران و وحي و تعاليم و برنامه و كتاب بر آنان، نظم مالي و اقتصادي را نيز متضمن مي باشد.

چون عدل مطلق، بدون تعادل مالي و نظام اقتصادي محكم و برنامه صحيح و توليد و توزيع حاصل نخواهد شد.

در آيه ي ديگر مي فرمايد:

قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ (1):

بگو پروردگار من فرمان به قسط داده است. كه از اين آيه نيز يا معناي عدل عام و مطلق مراد است يا خصوص تقسيم و توزيع به نصيب و حق و عدل و از جمله اين آيه است:

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ (2)

در اين آيه نيز ظاهر اين است كه از قيام خدا به قسط، همين اراده شده است كه همه چيز را طبق حكمت، به نصيب معين و به مقداري كه لازم باشد آفريده است:

نموده خلق، هر چيزي كه بايد

جهان آراسته آنسان كه شايد

چنان داده نگارش اين جهان را

كه به، هرگز نيابد زان، گمان را

ص: 70


1- سوره ي اعراف، آيه ي 29.
2- سوره ي آل عمران، آيه ي 18.

از او عالم شده آنسان منظم

كه نه در آن زياد و نه در آن كم. (1)

و در آياتي ديگر مانند:

وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى ... (2):

اگر نترسيد كه مبادا درباره يتيمان مراعات عدل و داد نكيند...

و آيه ي:

وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ: (3)

و هر چيز را به ترازوي عدل و انصاف بسنجيد.

محتمل است كه عدل در امور مادي و مالي و قابل توزيع و تقسيم، اراده شده باشد؛ چنانكه در مثل آيه:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ: (4):

در راه خدا پايداري و استوار بوده و گواه عدالت و درستي باشيد.

و آيه ي:

ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ: (5) :

اينها درست تر و محكم تر است نزد خدا

و آيه:

ص: 71


1- اشعار از گنجينه گهر مرحوم مغفور آيت الله آقاي آخوند ملا محمدجواد صافي - رضوان الله تعالي عليه - والد نگارنده است.
2- سوره ي نساء، آيه ي 3.
3- سوره ي الرحمن، آيه ي 9.
4- سوره ي مائده، آيه ي 8.
5- سوره ي بقره، آيه ي 282.

وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ: (1):

و اگر حكم كردي بين آنها به عدالت حكم كن ظاهر اين است كه عدل در حكم، اراده شده است.

قسط در نهج البلاغه

در نهج البلاغه نيز قسط، به همين معناي تقسيم به عدل و استحقاق طبق نظام آمده است.

مانند اينكه در وصف آفرينش طاووس در خطبه ي 163 مي فرمايد:

و قل صبغ الا و قد اخذ منه بقسط:

و كم رنگي است مگر آنكه از آن به قسط و نصيب لازم گرفت.

و در خطبه 183، در وصف حضرت باري تعالي مي فرمايد:

و قام بالقسط في خلقه، و عدل عليهم في حكمه:

خدا به قسط در خلق خود ايستاد هر چيز را به نصيب عدل و مقدار لازم و حصه ي متعادل و موافق با نظام آفريد و در حكم خود برايشان، به عدل حكم فرمود.

ابعاد متعدد عدل

بايد توجه داشت كه بسياري از مردم در تعريف عدل و اطلاق لفظ عادل مسامحه مي نمايند و نظامي را كه رهبر سياسي و كسي كه اداره ي

ص: 72


1- سوره ي مائده، آيه ي 42.

امور را در آن نظام در اختيار دارد به اغراض شخصي و منافع خود و كسان خود حكومت نكند و قانوني را كه هست و به دست دارد در حق همگان يكسان اجرا نمايد، عادل مي گويند. خواه آن قانون را، مردم به حق و علم و فهم قبول كرده باشند، يا از راه جهل و اشتباه، يا تحميل پذيرفته باشند.

مثلا انوشيروان را دادگر و نظام او را عادل مي گويند با اينكه نظامي كه انوشيروان بر اساس آن حكومت داشت، نظام استضعاف و استعباد و استبداد و كثيف ترين نظام طبقاتي بود.

و اين انوشيروان بود كه حكومت را حق خود مي دانست و آن را مثل اموالي كه از قباد - پدرش - ارث برده بود، حق خود مي دانست و خاندانها و افراد ديگر را از آن محروم مي شمرد.

و اين حاكم و حكومت بود كه آن نظام ناهنجار غير عادلانه را حفظ مي كرد و تبعيضاتي را كه بود اجرا مي نمود. (1)

داستان تهي شدن خزانه و نياز انوشيروان به پول براي جنگ با روم و پيشنهاد مرد كفش فروش به پرداخت پول مورد نياز در برابر رفع تبعيض و لغو محروميت فرزندش از تحصيل علم، كه فردوسي نيز آن را در شاهنامه آورده است، يكي از ادله ي فساد آن نظام است.

ص: 73


1- مخفي نماند كه حديثي به اين لفظ ولدت في زمن الملك العادل به پيغمبر - صلي الله عليه و آله - نسبت داده اند كه اعتبار آن ثابت نيست و محققان و اهل فن آن را از اخبار موضوعه جعلي شمرده اند و قرائن و شواهد هم ضعف آن را تأييد مي نمايد كه در اينجا مجال شرح و بيان آن نيست.

وقتي پيشنهاد كفش فروش را به شاه رساندند، قبول نكرد. و چنانكه در شاهنامه است، گفت:

برو همچنان بازگردان شتر

مبادا كزو سيم خواهيم و در

چو بازارگان بچه، گردد دبير

هنرمند و با دانش و يادگير

چو فرزند ما برنشيند به تخت

دبيري ببايدش، پيروز بخت

هنر نايد از مرد موزه فروش

سپارد بر او، چشم بينا و گوش

بديهي است عامه و عوام، اگر چنين حاكمي را عادل و دادگر بدانند، عقلا و روشنفكران اين نظام و كسي را كه حافظ اين نظام غير انساني و تبعيض گر است، دادگر نمي خوانند و مجري قانون انحصار علم به طبقه خاص وء شاهزادگان و لشكريان را ظالم و ستمكار مي گويند.

چنانكه يان اسمتي -رهبر رژيم نژادپرست آفريقائي - كه مجري قوانين حكومت رودزيا است، ظالم است. و حكومت هائي كه طرفدار و حامي او هستند ستمكارند.

همچنين حاكم نظام كمونيستي و رژيم سرمايه داري، چون هر دو رژيم از جهاتي با كرامت و آزادي و شرافت انسان و حقيقت و واقعيت و فطرت، مخالف است ستمگرند.

چنانكه حاكمي كه با زور و قدرت شخصي حكومت را به دست گرفت و خود را بر مردم تحميل كرد، اگر چه در رتق و فتق و حل و فصل امور بر اساس عدل و قسط حكومت كند، ظالم است.

بنابراين، اينگونه عدلهاي عاميان و عوام پسند را نبايد عدل

ص: 74

شمرد. هر چند به گونه اي و به نسبت ظلم مطلق آن را عدل گويند و هر چند يكي از ابعاد عدل را واجد باشد.

آنچه را مي توان عدل مطلق دانست كه از هيچ جهتي ظلم نباشد و به هر گونه اش كه بنگري، عدل باشد. و تمام ابعاد عدل را كه به چند بعد مهم آن ذيلا اشاره مي شود واجد باشد:

عدل حاكم

عدل حاكم، كه حكومت او مشروع باشد و بر اساس زور و استعباد و به منظور فرمان راني و تسلط بر مردم و تحميل بر خلق الله و ملاحظه هوي و هوس و غرض و منافع شخصي خود و اشخاص معين و طبقه و حزب و گروه و جمعيت خاص و تبعيض نباشد و حاكم بر مباني نادرستي برگزيده نشده باشد و فقط تقوا ميزان انتخاب باشد، كه اگر فرضا حاكم يا قاضي، ديگري را از خود لايق تر و شايسته تر بشناسد، بدون تعلل و مسامحه، كرسي حكومت را به او واگذار نمايد و قوانين بر پايه مساوات اجراء گردد و ستمي وجود نداشته باشد. كه اين قسم، بعد سياسي عدل و قسط است.

بعد قانوني قسط و عدل

از اين بعد، به عدل قانون تعبير مي كنيم، و مقصود اين است كه در قوانين، مصالح و منافع همگان، واقع و حقيقت، نيازمنديهاي افراد جامعه و خواسته هاي حقيقي و فطري و غرائز بشر منظور شده باشد. و براي فرد و طبقه و صنف خاصي در شرايط متساوي امتيازي نباشد

ص: 75

و بر قانون فطرت بشر تحميل نباشد. نصيب هر كس را از نعمتها و مواهب به عدل و استحقاق تعيين كند و نقشه ي توزيع و تقسيم اشياء و مواد طبيعت، در زندگي آزاد انسانها پياده گردد و همه سهم واقعي خود را ببرند.

مثلا از نعمت هوا، انسان، حيوان و نبات، هر يك به مقدار نيازي كه دارد بهره مي برند. يا از نعمت آب و مواد غذائي، تمام اجزاء و اغصان و اوراق و شاخ و برگ يك درخت، بطور مساوي بهره مي برند. يعني هيچيك بيشتر از آنچه بايد ببرند و كمتر از آن، نصيبشان نمي شود. نه اينكه همه مقدار واحد و به اندازه ي واحد مي برند، بلكه هر كدام آنچه را كه لازم دارند.

فرضا ماده اي كه برگ از آن ساخته مي شود، شكوفه و ميوه ماده ديگري كه لازم دارند، هر كدام سهم خود و آنچه را كه لازم دارند و حقشان باشد مي برند، مانند اعضاي بدن كه به هر كدام مواد لازم مي رسد.

نظير اين نقشه، در زندگي انسانها و معاش و توليد و توزيع نعمتها، وقتي پياده شود عدل و نصيب به عدل، استحقاق و سهام صحيح و متعادل برقرار مي گردد. ناموس عدل و قسط، چنانكه در عالم تكوين است، بايد در عالم اختيار و محيط خداداد آزاد بشر نيز مقرر باشد و استفاده از مواهب و مواد لازم مادي و معنوي، به قدر استعداد و كفايت و اشباع غرائز، در دسترس هر كس باشد كه براي سالخوردگان

ص: 76

و افتادگان، حتي ديوانگان و حيوانات هم در اين تقسيم به قسط سهم كافي مقرر باشد.

بعد اقتصادي قسط و عدل

اين بعد كه آن را عدل اقتصادي مي گوئيم، عبارت از اين است كه بر اساس قانوني بودن حق مالكيت اختصاصي (1) قوانين اقتصادي و مالي، كار و نظامات مشاغل به قسط، نصيب به عدل، تنظيم سهام و جلوگيري از تورم، تراكم بي رويه و غير متعارف سرمايه ها، منع احتكار و ترتيب توليد، مطابق كردن عرضه با تقاضا، توزيع عادلانه و صحيح محصولات، متعادل ساختن قيمتها و دستمزدها بطوري كه هر كس بتواند با دادن آنچه دارد، از كار يا مزد كار، نيازمنديهاي متعارف خود را بگيرد، نظر داشته باشد.

حكومت نيز بر اساس معيارهاي دقيق و صحيح، صلاحيت و اختيار قانوني داشته باشد كه عدالت اقتصادي را بدون اينكه به حق كسي تجاوز نمايد برقرار كند، مسؤول و متعهد باشد كه با تمام قوا، عدل اقتصادي، مبارزه با فقر و محروميت از معاش متوسط و متناسب را در رأس برنامه هاي حكومتي خود قرار دهد و جامعه و افراد را از فقر

ص: 77


1- قانوني بودن حق مالكيت اختصاصي، منافي با مالكيت حكومت و جامعه به تفسيرهائي كه در فقه مذكور است نيست؛ مانند موقوفات عامه و اراضي مفتوح العنوه، آنچه را حكومت به احياء يا احداث يا وسائل شرعي ديگر تملك نمايد پس مقصود از اين عبارت انحصار نيست، بلكه غرض فقط قانوني بودن حق مالكيت اختصاصي است، مثل مالكيت ملي و اشتراكي و در كنار هم.

و ورشکستگی و افلاس نجات دهد و با تدابیری مثل ایجاد کار و عرضه مواد مورد حاجت، و عمران و احياء اراضي موات و بائر، احداث قنوات و چاه هاي عميق و برپا ساختن كارخانجات، و تدابير مشروع ديگر از تصاعد سطح مخارج، فقر و بيكاري، گراني و فاصله هاي نامتعارف، جلوگيری نمايد.

بعد اجتماعي قسط و عدل

به موجب اين بعد كه همان عدل اجتماعي است:

اولا: قوانين صحيح، روابط افراد را با يكديگر و روابط آنها را با حكومت، بر اساس عدل و حق و منزه از استكبار و استضعاف مقرر مي دارد و به تمام افراد، حق نظات بر اجراي قوانين داده مي شود كه طبق

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ: (1) ؛

مردان و زنان مؤمن همه یار و دوستدار یکدیگرند. مردم را به کار نیکو وادار و از کار زشت منع می کنند.

امر به معروف و نهي از منكر نمايند و بلكه مسؤول و متعهد باشند كه اين نظارت را انجام دهند.

علاوه، با يكديگر در روي كار آمدن و روي كار بودن نظام صالح همكاري داشته باشند.

ص: 78


1- سوره توبه، آیه 71

ثانيا: افراد، به پيروي از قانون و نداي ايمان و وجدان مكلف هستند كه تمام مقررات عدل و قسط را در رشته هاي مختلف، نسبت به خود و ديگران رعايت نمايند كه جامعه و افراد، از جانب هر فردي امنيت داشته باشند و حسن ظن و حمل بر صحت در هر مورد، خيال هر كس را راحت سازد، و خيانت و غش و تقلب در جامعه مطرود و معدوم يا بسيار نادر و كم زمينه گردد.

ثالثا: حكومت هم بايد در اين امور مشاركت كند و برنامه هائي اجرا نمايد و وضع سلوك و استقبالش را از مردم متواضعانه و به نحوي قرار دهد كه مردم، در نظارت بر امور تشويق و تقدير شوند. چنانكه بايد تعليم و تربيت و ارشاد نيز در اينجا با نقش مهم و سازنده، افراد را رشيد و زنده و آگاه بسازد كه خود را مسؤول و متعهد حسن جريان امور بشناسند و از تجاوز به حق و سهم ديگري و جنايت، پرهيز نمايند.

علاوه بر اين ابعاد، ابعاد ديگر نيز هست، مثل: عدل در تعليم و تربيت كه علم و دانش و آموزش و پرورش براي همگان باشد، نه فقط قانون، انحصاري بودن آن را لغو كرده باشد، بلكه عملا نيز به نحوي باشد كه افراد مستعد بتوانند ترقي علمي، داشته و تا آنجا كه امكان دارد برابر امثال و اقران خود جلو بروند.

بايد از اين استعدادها كه مواهب خدا به همه ي خلق است استفاده شود و تعليم و تعلم، كار و شغل، مقدس، و عبادت خدا تلقي شود و تأسيس مدارس و دانشگاهها براي كسب و جلب منافع مادي نباشد.

ص: 79

بالأخره تمام ابعاد مختلفي كه عدل دارد بايد تأمين شود تا عدل مطلق مستقر و برقرار شود.

و از همه مهم تر عدل فكري و اعتقادي كه به منزله ي زير بنا است، بايد تأمين شود تا عدل مطلق، مستقر و برقرار شود.

و تنها با اصلاح دادگستري، عدل مستقر نمي شود، بلكه براي عدل در داوري و دادگستري، هم دادگستري بايد اصلاح شود. يعني قوانين آن و برنامه هاي داوري و شرايط قاضي و شهود، عادلانه باشد. و هم قوانيني كه قاضي بر آنها استناد مي كند و قوانين اقتصادي و مربوط به حقوق مالي و سهام، به منظور احقاق حق و رسيدن هر كس به حق واقعي تشريع شده باشد كه بدون يكي از اين دو، عدل مفهوم واقعي نخواهد داشت و دستگاه قضا و داوري، دستگاه عدل و قسط نخواهد بود.

هم براي توزيع صحيح و اينكه هر كس در امور مالي به حق خود و سهم خود و نياز واقعي خود برسد و توازن اقتصادي موجود شود، نظام اقتصادي عادلانه لازم است و هم براي عدل در حكم و داوري.

و اگر بگوئيم عدل، مفهومي رو بنائي دارد و از شكل روابط بين فرد و ديگران و روابط هيئت حاكمه با مردم سخن مي گويد، و قسط مفهومي زيربنائي دارد و آن را به سهمي كه يك فرد يا گروه، از مواهب مادي و معنوي و امكانات اجتماعي، در قبال نقشي كه در جامعه دارد تفسير كنيم، مفهوم لغوي و عرفي اين دو واژه عوض نمي شود و در

ص: 80

قبال هم قرار نمي گيرند كه آنجا كه عدل، خشنود و راضي است، قسط خشمگين باشد و آن كس كه در جامعه، به واسطه ناتواني، نقشي به عهده ندارد، بي سهم باشد.

مفهوم عدل مطلق، ميانه روي و اعتدال در تمام امور است، خواه در اعتقادات باشد و خواه در روابط مخلوق با خالق، يا با مخلوقات ديگر، از انسان و حيوان و نبات و جماد و غيره، خواه در اخلاق و معنويات يا در امور مادي و مالي و اقتصاديات باشد، خواه در افعال و وظايف فردي، يا در وظايف سياسي و اجتماعي، بالأخره همه عدل است و در همه بايد رعايت عدل شود.

اين، هم مفهوم عدل است و هم مفهوم قسط، با اين تفاوت كه قسط، در امور مالي و مادي و حقوقي و قابل تقسيط و مرافعات و محاكمات و تقسيمات سهام، صراحتش بيشتر و ظاهرتر است. به اين نحو كه استثناي اين موارد از كلمه قسط، بسا مستهجن و ناستوده باشد. ولي عدل در شكل روابط بين فرد و ديگران، روابط هيئت حاكمه با مردم و هر قوي با ضعيف ظاهرتر مي باشد. ولي به هر حال، عدل در تمام اين موارد، هر كجا با توزيع سهام ربط داشته باشد، بايد بر اساس حق و واقع باشد و عدل بر آن صادق خواهد بود و هر كجا عدل صادق بود، قسط به معناي اعم نيز بر آن صادق است.

بنابراين در صورت نابرابري سهام و نرسيدن محكوم له به سهم حقيقي و حق واقعي خود، حكم به آن، حكم به عدل نخواهد بود، هر چند طبق قانون پذيرفته شده باشد.

ص: 81

بالأخره عدل مطلق و قسط مطلق، وقتي حاكم مي شود كه آنچه جنبه زير بنائي و رو بنائي دارد، همه عادلانه باشد زيرا كه هر كدام از اين دو عادلانه نباشد، عدل برقرار نيست. و هميشه همچنان نيست كه آنچه در نظر بعضي از مردم، يا بعضي از مكتب ها جنبه زير بنائي دارد، به تبع آن رو بنا نيز اصلاح گردد، و به عبارت ديگر درستي زير بنا علت از براي درستي روبنا نيست، بلكه نظير مقتضي است كه با عدم شرايط يا وجود موانع، مؤثر واقع نمي شود.

و چنان نيست كه مثلا اگر نظام مالكيت دگرگون شود، به گفته آنان كه دگرگوني آن را لازم و زيربنا مي دانند، آنچه روبنا است، خود به خود اصلاح گردد، و خلاف عدل انجام نگيرد، كه بگويند: قسط كه آمد، عدل هست اما عدل كه آمد، ممكن است قسط نباشد؛ نه اينطور نيست.

هم اكنون در جوامعي كه نظام مالكيت در آنها دگرگون شده است، هزاران گونه نابساماني ها و عيب و علتها وجود دارد كه با اجراي قوانين صحيح، هم نمي توان روبناي آن را اصلاح و بر طرف نمود.

اين مكتب ها هم در تعيين و تشخيص زير بنا، در افراط و مبالغه و انحراف و انحصار افتاده اند، و هم در رو بنا، زيرا زير بنائي كه تعيين كرده اند، اصلاح و تنظيم عادلانه نيافته است.

تقسيم سهام بر اساس واقع

راجع به عدل و قسط، به معناي تعيين و تقسيم سهام بر اساس سهم واقعي هر كس، توضيح داده مي شود كه هر كس از مواهب مادي

ص: 82

و معنوي به ميزان احتياج و نيازمندي خود سهم دارد، مثل خوراك، پوشاك، همسر، خانه پزشك، دارو، وسيله سواري، تفريحات سالم، مدرسه و تعليم و تربيت صحيح و چيزهائي از اين قبيل. اين مواهب و مواد بايد در اختيار همه باشد و امكاناتي باشد كه هر فردي اگر مي تواند شخصا با شغل و عمل و نقشي كه در جامعه دارد آن را تهيه نمايد، و الا هم ديگران و هم حكومت، وظيفه دارند كه اين امور را در اختيار اشخاصي كه شغل و عوايدشان وافي نيست، قرار دهند.

در اسلام تأميناتي هست كه از طرق مختلف و برنامه هاي متنوع، اين موضوع، عملي مي شود و از وجدان و ضمير و عقايد، اين برنامه ها شروع مي شود، تا به عالم عمل و تا سرحد ايثار پيش مي رود.

بالأخره حتي برداشتن خاري و سنگي از راه مسلمانان، جزء ايمان شمرده مي شود. و آسان ترين حق برادر مؤمن بر برادرش اين است كه دوست بدارد براي او آنچه را كه براي خود دوست مي دارد، و ناخوش داشته باشد براي او آنچه را كه براي خود ناخوش مي دارد.

اما ارزش واقعي كار و ارزش اجناس و اشياء و اعمال، در صورتي كه صاحب عمل يا جنس، خريدار و فروشنده، و گيرنده و دهنده، هر يك با رضا و رغبت و طيب نفس اقدام نمايند، خلاف عدل و قسط نيست و از يكديگر سهم و چيز بيشتري طلبكار نمي باشند، هر چند ناچار به معامله شده باشند.

مثلا در تابستان، يك نفر در نقطه اي دور از آبادي، يخ داشته باشد

ص: 83

و ديگري از راه ناچاري واقعي يا عرفي آن را از او بيشتر از قيمت آن در شهر خريداري كند، يا اگر كسي براي معالجه خود يا فرزندش، جنسش يا مالش را كمتر از قيمت متعارف بفروشد، از سهم او چيزي كم نشده است، يعني واقعا از خريدار، چيزي بيشتر طلبكار نيست.

بله در نظام صحيح و كامل، هر كس سهمي دارد كه بايد جامعه آن را بدهد، يا حكومت كه وكيل و نماينده جامعه است، آن را تأمين نمايد. ولي به عنوان حق فردي، از افراد ديگر چيزي طلبكار نيست و حكم طبق قوانين مالي و معاملاتي، بر اساس إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ (1):

مگر آنكه تجارتي از روي رضا و رغبت كرده باشيد.حكم خلاف قسط نيست. و اين مانند اين است كه بايد نظام بهداشتي، بهداشت را تأمين نمايد كه بسياري از امراض مصونيت باشد، حال اگر آن نظام بهداشتي، وظيفه خود را به نحو كامل انجام نداد، يا نتوانست انجام دهد و فردي بيمار شد و نيازمند به دارو گشت و دارو خريد، از داروساز و دارو فروش چيزي طلبكار نيست و خريد دارو و فروش آن بر خلاف قسط نيست، خلاف قسط و عدل، در برنامه هاي بهداشتي، يا وضع اجراي آن و يا عمل خود شخص است.

لذا بر حكومت لازم مي شود كه براي جلوگيري از اين ناچاري ها،

ص: 84


1- سوره ي نساء، آيه ي 29.

عرضه را در هر مكان و زمان طوري قرار دهد كه وضع غير عادي، پيش نيايد. مثلا در راهها و مسير مسافران، همه جا وسائل مورد نياز در اختيار مردم باشد و براي متعادل ماندن قيمتها تدابيري اتخاذ كند كه هم قانوني باشد و هم احترام مالكيت و آزادي افراد برقرار باشد.

مثلا براي كنترل قيمت كرايه وسايط نقليه، اگر خارج از حد متعارف و موجب عسر و حرج باشد، وسائط دولتي را نيز در كنار آنها بگذارد كه به قيمت متعادل، حمل و نقل را عهده دار باشند، يا بيمارستان و دارو و پزشك در اختيار مردم بگذارد كه كسي از راه ناچاري، مال يا عمل خود را به قيمت كمتر از قيمت متعارف نفروشد. همچنين با اجراي قانون منع احتكار، شرايط غير عادي را از بين ببرد، يا از افرادي كه بازار سياه مي سازند و با خريد اجناس و اتلاف آنها و انحصار آن به خودشان قيمت ها را بالا مي برند جلوگيري نمايد و مانع از اسراف و تبذير گردد.

همه اينها در قوانين اسلام پيش بيني شده است. در قوانين مقدس اسلام، مواد و اصول و فروعي كه براي رفع تمام مشكلات، كافي باشد وجود دارد. مع ذلك اگر در مواردي استثنائي مخصوصا نسبت به اشياي غير لازم اتفاق افتاد، نمي توان گفت، كه خريدار يا فروشنده اگر با هم تراضي كردند، آنچه داده اند و گرفته اند، سهم واقعي آنها نبوده و يكي از آنها بيشتر طلبكار است زيرا كه به قيمت واقعي معامله نكرده اند بلكه اصولا سهم واقعي در اينجا همان است كه به آن تراضي كرده اند.

ص: 85

و اگر كسي بگويد: دگرگون كردن نظام مالكيت، و الغاي مالكيت اختصاصي بر وسايل انتاج و تولد مثل كارخانه و زمين و آب، موجب مي شود كه هر كارگر، سهم خود و نتيجه رنج و زحمت خود را ببرد و به نسبت عملش و اثرش، در انتاج و توليد سهم بگيرد و سهم واقعي همين است و كسي كه اثري در انتاج و توليد ندارد، چه سهمي دارد، و براي مالك شدن و سهيم بودن، چه زحمتي غير از زمين داري يا كارخانه داري كشيده است، اين استثمار است و بايد از بين برود.

پاسخ داده مي شود: اولا؛ پيرامون دگرگون ساختن نظام مالكيت و مفهوم آن و اينكه بايد بطور مطلق صورت بگيرد يا نه، بعدا آن را توضيح خواهيم داد.

ثانيا؛ اگر اين دگرگوني به صورت مطلق باشد، به اين صورت كه مالكيت در اشياء، استهلاكي باشد و در غير آن، مالكيت نباشد؛ آيا تصور مي نمائيد صرف نظر از معايبي كه الغاي نظام مالكيت دارد و دشواريهاي عمده اي كه جلو مي آورد، هر كس به سهم حقيقي خود مي رسد و استثماري پيدا نمي شود؟ و آيا مي توان سهم حقيقي هر كس را مشخص كرد؟ و چون اين مسأله به اين هم بستگي دارد كه توليد تمام واحدهاي صنعتي و كشاورزي و توزيع آنها، به نسبت متعادل باشد، يعني ارزش آنها بر يك معيار واقعي باشد كه كارگر اين كارخانه آنچه را كه از توليد خود مي دهد، عين، يا بهاي آن را، و براي جنس ديگر، مثلا براي هر كيلو از كالائي، چهار ساعت از توليد جنس مورد نياز او را به او

ص: 86

بدهند. مثلا بگويند: براي توليد شش كيلو قند، چهار ساعت به طور متعارف وقت لازم است، يا براي توليد ده خروار كشمش، يك سال و براي پنج خروار گندم، يك سال كار كشاورزي لازم است، بنابراين بگوئيم در مقابل يك كيلو جنس اين كارخانه، به توليد كننده ي آن، شش كيلو از جنس كارخانه ي ديگر بدهند، يا به كشاورزي كه يك من گندم يا بهاي آن را در اختيار دارد، دو من كشمش بدهند به اين ترتيب آيا مي توان اختيار زمين و آسمان و عوامل طبيعي را در دست گرفت؟ و آيا با اين برنامه هر كس به سهم خود خواهد رسيد؟ و آيا نسبت به كساني كه توليد مادي ندارند، مانند پزشك يا مدير - كه تفاوت استعدادات و تصرفات آنها موجب تفاوتهاي بسيار است - و صاحبان مشاغلي مانند پاسبان و سرباز و... چگونه بايد سهم داد، با اينكه بسا فرق بين آنها از زمين تا آسمان است؟ و آيا اين نا برابري، چگونه بايد برابر شود كه يك نفر در چهار ساعت، مساوي با چهار نفر در همين مدت كار مي كند و در نتيجه اختلاف و فاصله پيدا مي شود؟ آيا به او هم بايد مثل ديگران سهم داده شود، يا مطابق كارش، و بيشتر از كار يك نفر به او واگذار نشود؟ هر كدام را برنامه قرار دهند، معايب زيادي خواهد داشت.

انقلاب در نظام مالكيت

اگر انقلاب در نظام مالكيت، الغاي نظام غربي مالكيت و سرمايه داري بر اساس رباخواري و معاملات نا مشروع و بانك داري و استثمار است كه نظامات شرقي بر آن صحه گذارده و از آن دفاع

ص: 87

مي نمايند و به كشورهاي اسلامي نيز سرايت كرده و مسلمانان هم به فساد و پليدي آن آلوده شده اند، البته بايد دگرگون گردد.

اين نظام كه در آن، هر كس و هر سرمايه داري به هر نحو به هر طريق كه بخواهد ثروت بيندوزد و بر ثروت و سرمايه اش بيفزايد، آزاد مطلق است و هيچ قيد و شرط و تحديد و ممنوعيتي مانع او نمي شود و در صرف اموال نيز مختار مي باشد (1)، كه به هر مصرفي بخواهد،

ص: 88


1- يكي از بزرگترين مفاسد اين سرمايه داري آزاد و مطلق، تسلط سرمايه داران بر امور سياسي و مقدرات اجتماع است كه تمام حقوق و حيثيات افراد و اجتماعات و ملل و امم را تحت تأثير قرار داده و در مسير ازدياد سرمايه به كار مي برند و به هيچ چيز جز بالا بردن ارقام ثروت و استثمار و به مصرف رساندن كالاي خود نمي نگرند. اين سرمايه دارها - به تعبير آقاي حسن صدر در روزنامه اصلاعات - همه چيز حتي جنگ و صلح و انتخابات را در اختيار مي گيرند. از باب نمونه، خاندان راكفلر را در نظر بگيريد؛ اين خاندان را كمتر كسي است كه نشناسد؛ راكفلر از هيچ، آغاز كرد و در تجارت و صنعت نفت، چنان شهرتي به دست آورد و چنان ثروتي اندوخت كه در تمام ايالات متحده فقط چند ثروتمند نامي نظير هانري فورد و هوارد هيوز و پل گتي توانستند دم از همتائي با او بزنند. دو نواده راكفلر، ديويد و نلسن، هر يك مؤسسات عظيم اقتصادي و مالي در اختيار دارند. نلسن، معاون جرالد فورد - رئيس جمهور سابق امريكا - بود،ديويد برادر او در حوزه امپراطوري اقتصادي خود از سال 1973، كميسيون سه جانبه اي تأسيس كرد كه به نام كميسيونتري لاترا نناميده مي شود، در اين كميسيون كه قريب يكصد نفر كارشناسان نامي آمريكا و كانادا و يكصد نفر متخصصين اقتصاد و سياست اروپاي غربي و ژاپن عضويت دارند، ماهي يك بار مسائل مهم سياسي و مالي دنيا مورد مطالعه و مباحثه قرار مي گيرد. كميسيون، هر بار افرادي را مأموريت مي دهد كه در فلان مسأله كه مبتلا به كشورهاي صنعتي است، گزارشي تهيه كنند كه راهنماي دولتهاي مربوطه قرار گيرد سپس با ذكر مثال درگيري شاخ آفريقا مي گويد: براي اين قبيل مسائل پيچيده ي چند پهلو كميسيون سه جانبه بايد راه حل پيدا كند. نظير اين مشكل، هر هفته در دنياي سوم، خط مشي سياسي كشورهاي صنعتي را بر سر دو راهي قرار مي دهد سپس مسأله حقوق بشر را مثال آورده و پس از آن مي گويد: اين قبيل معماها كه راستي حل كردن آن، مغز افلاطون و سقراط مي خواهد، كار اين كميسيون سه جانبه است. هارلدبراونو شخص كارتر و والترماندل- معاون رئيس جمهور و وانس- وزير خارجه - و بسياري از وزراء و مردان سياسي درجه اول حكومت آمريكا، اعضاي اين كميسيون سه جانبه اند كه از 1973 در طرح و بحث و حل و فصل مسائل سياسي و اقتصادي درجه اول دنيا شركت داشته اند. در اين مقاله در معرفي براون گفته است: كسي است كه در بمباران ويتنام شمالي و منابع حياتي اين ملت، نقش مؤثري داشته است. از توصيه هاي چشمگير اين دانشمند فيزيك دان در جنگ ويتنام اين مسأله است كه نبايد به هيچ صورت پاي بند تقواي سياسي بود. شرط بردن جنگ اين است كه از اين ملاحظات اخلاقي چشم ببنديد، و حريف را تا مغز استخوان خرد كنيد اطلاعات 15592 ص 6 مقاله آقاي حسن صدر. از اين مثال مي توانيد مفهوم نظام سرمايه داري - كه تمثل و تجسم آن - قدرت حكومت ايالات متحده است - و تأثير سرمايه را در همه ي جهات اجتماع و سرنوشت بشر مطالعه نمائيد و ببينيد كه اين سرمايه و مال سرمايه دار است كه همه چيز را معين كرده و حكومت ها را مي آورد و مي برد. اينگونه سرمايه داري و سرمايه دار، نقطه ضد انبياء و رجال الهي و وحي و مكتب قرآن و اسلام و عدالت است و بايد دگرگون گردد كه هر چه بيشتر بماند و استثمارش زيادتر شود، مانند خوره، به جان انسان و به مفاهيم ارزنده انسانيت رحم نمي كند. اما دگرگون شدن اين نظام و جايگزيني نظامي كامل، بدون اعتقاد به عالم غيب و ارتباط آن دگرگوني با وحي و قدرت مطلقه ي حق متعال و نظام جهان هستي و بدون ايمان به ارزشهاي اخلاقي و هدف بودن كمالات حقيقي غير مادي و خلاصه بدون برنامه هاي تعليماتي و انسان ساز اسلام، هرگز ميسر نيست. وقتي كه دگرگوني، متكي به موازين الهي و هماهنگ با تعهدات همه جانبه ي اسلامي نباشد، هر شكل ديگر، و بر اساس هر مكتب و انديشه اي كه به وجود آيد، فقط صورت معايب و مفاسد را عوض مي نمايد، و ريشه ي معايب و مفاسد را از بين نمي برد. لذا انقلاب اقتصادي، در هيچ جاي جهان، دردي از دردهاي بشر را درمان نكرده و علاوه بر آنكه با انسان، معامله ي ابزار را نموده و شرافت انساني را لغو كرده و زندگي پوچ و بي معنائي را تحويل انسان داده است، اگر سرمايه داران بزرگ را از بين برده و حكومت و حزب حاكم را قائم مقام خود مختار و ارباب ضعفا و كارگران و كشاورزان قرار داده، بدترين نظام برده داري و بلكه دام داري را همچون حكومت هاي بلغارستان و مجارستان و آلمان شرقي ايجاد كرده است، كه حتي در آنها زندگي و معاش ظاهري مردم عادي و افراد جامعه بهتر از افراد عادي و متوسط جوامعي كه در آنها اينگونه انقلابات اقتصادي رخ نداده است، نمي باشد.

ص: 89

آن را برساند، حتي اگر بخواهد ورثه خود را محروم كند و مليونها دلار، اموال خود را به سگ و گربه خود ببخشد يا در پاي يك زن روسپي و رقاصه و خنياگر بريزد، يا در راه تجملات غير متعارف صرف كند، يا به قمار بزند اگر منظور اين نظام است، شك و شبهه اي نيست كه اين نظام بايد از بين برود.

اين نظام حتي اگر در كشورهاي مسلمان نشين هم باشد و اين سرمايه دار اگر خود را مسلمان نيز بشمارد، با اسلام ارتباط ندارد و فاصله آن با نظام اسلام، فاصله جهل از علم، ظلمت از نور و شب از روز است. (1)

ص: 90


1- يكي از نويسندگان غربي كه از نوشته اش معلوم است كه اهل تحقيق است و بر اساس يك سلسه كاوشها و اطلاعات جامع نوشته است، هر چند در موارد زياد هم به واسطه نقص اطلاع از اسلام و خصوص تشيع، بطور كامل حق اسلام را ادا نكرده و جلوه ي واقعي اسلام در ناحيه هاي متعدد، و در نوشته ي او در پرده مانده است. پيرامون مقايسه اسلام و امتيازات آن بر بعضي از مكتب ها، به خصوص مكتب ماركسيسم، توضيحاتي دارد كه بطور فشرده و تلخيص، قسمت هائي از گفتارش را به لفظ يا به مضمون، - نظر به ارتباطي كه با بحث دارد - در اينجا مي آوريم و اگر چه اين رساله را طولاني مي سازد، اما در جهت فائده اي كه دارد بي موجب نخواهد بود. اين دانشمند كه ويلفرد كنت ول اسميت نام دارد، در كتاب اسلام در جهان امروز، ترجمه حسين علي هروي، از انتشارات دانشگاه تهران به شماره ي 1619، در ضمن فصل اول اين كتاب صفحه 1- 40 چنين مي گويد: سرانجام مي توان با طرح مقايسه اي ميان موقعيت اسلام با سه جهان بيني هندو، مسيحي و ماركسيسم، نماي درست و توضيحات مفيدتري درباره ارتباط ميان اسلام با تاريخ به دست آورد. مسلما مسأله در هر كدام از اين موارد، پيچيده و دقيق است و در اينجا فقط به توضيحي بسيار ساده و كلي اكتفا مي كنيم، بي آنكه وارد در جزئيات شويم، مي توانيم مؤمنان به اين مذاهب را به ترتيب اهميتي كه به تاريخ مي دهند طبقه بندي كنيم: هندوها كه تاريخ و تطور آن در آخرين مرحله حساب ايشان، اهميتي ندارد. مسيحيان كه تاريخ بر ايشان بي اهميت نيست، ولي قطعيت ندارد. مسلمانان كه تاريخ بر ايشان قطعي است، ولي مآل همه ي اشياء نيست و ماركسيست ها كه هيچ چيز ديگر جز تاريخ بر ايشان وجود ندارد. پس از آن كه از آئين هندو و مسيحيت بحث كرده و ضعف آنها را نشان داده است مي گويد: يقينا اسلام هرگز حتي در تعبدي ترين شكل خود، به پرستش خود نپرداخته است. توجه او به ارزش ظاهري و زميني محدود نبوده است چون تكاليفي كه مسلمانان در تاريخ و اين جهان دارند، فقط يك روي سكه است. روي ديگر سكه كه از زرناب ساخته شده، دنيائي ديگر با تلألؤ دل انگيز خود مي باشد. اسلام با خدا آغاز مي شود و اطمينان دارد كه به سوي او باز مي گردد. گر چه كوشش او در نجات تاريخ، كلي است، ولي كوشش مشروط است. يعني در حالي كه رستگاري ابدي را به عنوان هدف اصلي در نظر مي گيرد، مي خواهد عدالت دنيائي اين جهان را در راه وصول به اين رستگاري، شرط و شريك گرداند. بعضي از معاني عميق اينها كه گفتيم، در مقايسه با اختلافهائي كه در مثال چهارم نسبت به آن معاني وجود دارد، روشن مي گردد و آن مثال، ماركسيسم است. اسلام و ماركسيسم -اين دو نيروي عظيم جهاني - در بعضي از جنبه هاي رهبري تاريخي خود، براي به تحقق در آوردن يك ايده آل اجتماعي، داراي نقطه هاي مشترك بسياري هستند. اختلاف نظر اسلام و ماركسيسم در مورد خاص تاريخ، روشنگر و آموزنده است. در واقع ما مي توانيم از اين تضاد نظر ميان آنها معلومات ذي قيمتي براي روشن كردن اين مسأله قاطع به دست آوريم كه ورود يك كشش غير تاريخي، در تاريخ چه تأثيري دارد. پس از آن كه از جنبش ماركسيسم و وسعت و تشكل و تصميم آن براي ساختن يك جامعه، خوب تعريف مي نمايد، در پاورقي هم توضيح مي دهد كه كلمات خوب يا بد كاملا به جا به كار نرفته است. مثل اينكه مي خواهد بگويد خوب يا بد در صورتي است كه انسان به اخلاق معترف باشد. اما كرملين بعدا انكار كرد كه هدف نهائي كمونيسم، داراي جنبه اخلاقي باشد. مع ذلك يك عامل نيرومند اخلاقي، در انگيزه اصلي جنبش كمونيسم يافت مي شود. اين عامل، هنوز براي طرفداران و جوانان حزب، نيروي خود را از دست نداده است. پس معلوم مي شود، كمونيسم، اگر چه بعدا تاريخ را يك سيستم بسته شمرد كه به خودر خود كفايت مي كند و به ماوراءالطبيعه نياز ندارد، اصلش از اخلاق برخاسته و اگر اخلاق نبود، جنبش كمونيسم هم نبود. جنبش ماركسيسم، با تمايل به برقرار كردن يك جامعه خوب همان چيزي كه هدف اسلام است آغاز شد و از اين جهت، هنوز هم دنياي خارج، مخصوصا آسيا نسبت به آن نظر مساعد دارد. يعني بر اساس همان چيزي كه كمونيسم منكر آن است با او نظر مساعد دارد و حداقل قسمتي از ناتواني آن براي نيل به اين هدف برقراري يك جامعه خوب در داخل كشور، مربوط است به اشتباه جهان بيني آن در ماوراءطبيعت. سپس مي گويد: اين جنبش جنبش ماركسيستي با انسان دوستي غربي تفاوت دارد. از جهت اينكه ماركسيسم، همه مسائل را در اين جاه طلبي، منحصر و متمركز مي سازد و خود را وقف آن مي كند. و با تمام فعاليت هائي كه آزادي خواهي دنيوي و انقلابات آمريكا و فرانسه نيز داشته اند، تفاوت دارد. ماركسيسم همه ي تخم مرغها را در يك سبد مي گذارد؛ سبد تاريخ. هيچ چيز براي او جز نوع تاريخي كه مطمئن است آن را مي سازد و مصمم است آن را برقرار كند، ارزش ندارد. از نظر او زندگي فردي انسان، نه معني دارد و نه ارزش و در آخرين مرحله نتيجه گيري از محاسبه واقعيت فرد، انسان جز به عنوان يك عامل شركت كننده در پيشرفت يا توقف وقايع تاريخي فردا، معنائي ندارد. بنابراين انسان در ماركسيسم، جز يك وسيله براي رسيدن به هدف نيست. به هر حال در رابطه با اين هدف كه از جانب تاريخ، داده و معين شده است، شخصيت انساني در ماركسيسم معني نا معيني پيدا مي كند و اين تنها معني براي شخص او و ديگران است. آنچه در حوادث قابل ملاحظه تاريخي روي داده، نتيجه ي قطعي همين طرز فكر است. كه مانع از كشتن، شكنجه كردن، يا استثمار يك انسان شود اگر تكامل تاريخ بتواند با تصفيه، شكنجه كردن، يا بردگي اين شخص، گامي به جلو بردارد، براي ماركسيسم، دليلي وجود ندارد. سپس بعد از اشاره به اينكه اين نتيجه منطقي هر طرز فكري است كه احساس متعالي را از نظر افكنده باشد و مطالبي ديگر، مي گويد: هم اكنون گفتيم كه براي مسلمانان، تاريخ داراي اهميت است اما براي ماركسيسم، فقط تاريخ است كه اهميت دارد و اختلاف آنها در اين معني بسيار است. مسلمان نيز مانند ماركسيست و بر خلاف هندو، آنچه را كه در اين جهان مي گذرد، با معناي دوام و استمرار مي نگرد و گريز از آن برايش ميسر نيست. او برقرار ساختن يك زندگي دلپذير را در روي زمين، يك فرمان عالي تلقي مي كند. دستگاه اسلامي، يقينا تا امروز، جدي ترين و پسنديده ترين كوشش را براي برقرار ساختن عدالت در جامعه به عمل آورده و اين كوشش از لحاظ وسعت عمل و بلند پروازي تا ظهور ماركسيسم، مقام اول را داشته است بعد از آن نيز اگر بيگانگان مانع نشوند، مقام اول را دارا خواهد بود مع ذلك، اختلاف آن با كوشش ماركسيسم در اين معني است كه از نظر اسلام، هر حادثه ي اين جهاني، داراي دو جنبه است و در دو زمينه مفروض ثبت مي شود، هر جنبشي كه از جانب انسان به عمل آيد، داراي يك معني ابدي و يك معني آني است. حركت امور اين جهان به جلو، افسانه اي بزرگ و همگاني است كه گروه انجام مي دهد و در عين حال، اين حركت از يك دسته اعمال مشخص تركيب شده كه هر فرد به سهم خود، در روز محشر مسؤول آن عمل است. يعني هر عملي كه انجام مي دهيم، در دنياي آينده به نوعي داراي عاقبت است. پس به عبارت ديگر، هر عمل بايد از يك سو به تنهائي ارزيابي شود و از سوي ديگر در رابطه اش با گسترش تاريخي، اين نوع قضاوت، هم مي تواند علماي ماوراءالطبيعه را راضي كند و هم با واقعيت - يعني جهاني كه ما در آن زندگي مي كنيم - مناسب است و از طرف ديگر با نوع موجوداتي كه انسانند و نوع زندگي كه تاريخ بر ما عرضه مي دارد مناسب است. در صورتي كه تحقق اين منظور، از يك هدف تنگ نظرانه كه وجود اخلاق برتر از تغييرات متوالي دنيا را انكار كند، ساخته نيست. تاريخ معني دارد، معني نهائي، ولي اين معني به خود او محدود نمي شود. به عبارت بهتر مي توان گفت كه مقياس ها و نمونه هائي يافت مي شوند كه بالاتر از سير تكامل تاريخي جاي دارند و اين سير تكامل بر طبق آنها بايد قضاوت شود و عملا نيز قضاوت شده است. براي مورخي كه روشهاي استقرائي را به كار مي بندد، صرف نظر از هر نوع عقيده اي كه درباره ماوراءالطبيعه داشته باشد، اين امكان هست كه صحت استدلال ما را درباره جنبه غير ديني و تاريخي دريابد. آنهائي كه از انكار متعالي آغاز مي كنند، سرانجام عملا و نظرا به انكار همه ي ارزشها كشيده مي شوند. فلسفه ماركسيسم در جنبشي شريك شده كه در آن، نه تنها وسايل بر طبق هر ملاكي كه اتخاذ شوند، بي اعتنا به اخلاق و حتي ضد اخلاقي هستند بلكه در آن، هدف نيز از ميان رفته استعدالت اجتماعي كه ابتدا به مثابه ي هدفي مورد نظر ماركسيست ها بوده، در دست تشكيلات فعلي شوروي، يك عقيده تاريخي زائد و در خدمت عمليات قدرت آشوب گراي دنيائي يك سلاح ايدئولوژيك گرديده است. جنبش ماركسيسم با طرد هر نوع ملاك خارجي براي قضاوت درباره خود، به سرعت مبدل به دستگاهي شده كه ديگر ملاكي براي قضاوت ندارد. تنها تكاپوي انسان براي رسيدن به عدالت - كه تماما جنبه اين جهاني داشت - به سرعت تلخ كام شد. هدف ما اين است كه چگونگي روش اسلام را نسبت به تاريخ نشان دهيم. روشي كه مي خواهد هر قدمي را كه در تاريخ برداشته مي شود، از زاويه نوعي تعالي بنگرد. اين قيد تعالي عاملي بوده است كه در جريان تاريخ، جنبش هاي اسلامي را از تندروي ها و عواقب ناگوار آن مصون داشته است. براي ارزيابي اين تعالي در اسلام، ميزان هائي در نظر گرفته شده كه از طريق اعتقاد به بهشت و دوزخ، اعتقاد به جهان ديگر بعد از ختم تاريخ متجلي مي شوند. و اين مستعار بديع و شگفت، به نحوي قابل انعطاف ولي بدون غفلت از تكليف اصلي خود، مجموع گسترش تاريخي مسلمانان را هدايت كرده است. مسلمانان مجتمعا و منفردا در وراي اين جهان بهشتي يافته و در داخل تاريخ نيز جامعه اي ديده اند كه به گمان آنها اين جامعه، هم براي آماده كردن شخص براي ورود به آن بهشت و هم براي زيستن در عرصه زمين مناسب است. پس يك نوع جامعه اي يافته اند كه براي زندگي در اين جهان و در جهان فردا شايسته است. سخنان اين نويسنده پيرامون اسلام و توسعه و قدرت و تحرك و مايه عظيم و جاوداني آن طولاني است. خوانندگان عزيز، خود مي توانند آن كتاب را مطالعه كنند. در پايان اين فصل مي گويد: تصديق كرديم كه اسلام اصولا يك دين است. علي هذا امري است عميقا شخصي و مآلا از تمام قانون هاي ويژه و محدود جهان غير ديني بالاتر قرار مي گيرد. مع هذا قبول كرديم كه نسبت به اين مسائل جهاني، توجه مخصوص و آشكار داشته است. اصولا چنين معتقد بوده است كه فرمان خداوند را درباره طريقه زندگي كردن، هم در مقياس فردي و هم در مقياس گروهي دريافته است علي هذا اعتماد زيادي به جامعه مذهبي خاص خود نشان داده است و اين ايمان تا جائي پيشرفته كه وسايل ساختن يك جامعه ايده آل را در نظر گرفته و به حساب آورده است. يا اگر از زاويه ديگر بنگريم، مي بينيم كه براي بر پا شدن جامعه ايده آل به جاي خواهش هاي انسان، دعوت خداوند را عنوان كرده است. با اغماض بيشتر مي توان گفت: مسلمان حقيقي در جامعه ايده آل زندگي مي كند و نسبت به زندگي اجتماعي اين جامعه، احساس يك ايمان جهاني دارد. پس تاريخ اسلامي در جوهر خود، اجراي تمايلات تاريخي انسان در زير هدايت خدائي است. اگر بخواهيم به اصطلاح مسيحي سخن بگوئيم بايد بگوئيم: اين قلمرو خدا در روي زمين است و اگر بخواهيم اصطلاح يوناني را به كار بريم بايد بگوئيم: اين جامعه ي خوب و ايده آل است.

ص: 91

ص: 92

ص: 93

ص: 94

نظام اسلامي تدابير و برنامه هائي در رشته هاي مختلف پيشنهاد كرده است كه اين گونه سرمايه داري و استثمار و تفريط مال و اندوخته هاي كلان از بين برود و زمينه براي پيدايش آن فراهم نگردد، چه در به به دست آوردن مال باشد و چه در خرج كردن آن، اسلام دست افراد را آن گونه باز نگذارده و مختار نساخته است كه بتوانند اين همه سرمايه را گرد آورند و راه هائي جلو پاي بشر در خرج و مصرف گذارده و تشويقها و ثواب هائي وعده داده، جرائم و كفارات و سياست هائي مقرر كرده است كه خود به خود، تعادل ممكن برقرار مي گردد.

در اجتماع اسلام، مال و سرمايه هرگز نمي تواند عاملي براي روي كار آمدن حكومتها و انتخاب اين و آن باشد. نقش توانگر و بينوا در حكومت و اجتماع اسلامي برابر است.

اسلام در عين حال كه به مال و بي نيازي و كار و تلاش اهمتي داده است و ضايع كردن اموال و نيروها و ضايع گذاردن آن را ممنوع نموده است، همه را به سعي و عمل براي برداشت هر چه بيشتر از نعمتها

ص: 95

و مواهب طبيعي امر فرموده و عمران اراضي و احداث قنوات را ستوده است از اشخاص نيكوكار و فعال و توليد كننده و آباد كنندگان زمينها - نه به عنوان يك ثروت اندوز و سود جو، بلكه براي نقشي كه در رفاه و آسايش و فراواني و رفع نيازمنديهاي جامعه دارند - تشويق و تقدير مي نمايد. در واقع ارزش اين افراد را از هدف آنها مشخص مي سازد و هدف آنها را از برداشتي كه از عوايد خود مي نمايند و از چگونگي به كار انداختن انفاقات و مخارج آنها مي شناسد. هرگز نبايد مال، بيهوده و اسراف گرانه، در راههاي باطل صرف شود، و نبايد مال داشتن، كسي را در اجتماع، مقام و منصبي بدهد و بر ديگران تحميل نمايد.

اصلا مال اندوزي و جمع مال به عنوان يك هدف و لحاظ استقلالي براي بشر عيب و عار است اما كسب مال نه به عنوان يك هدف بلكه به قصد استفاده هاي مشروع و مستحب و واجب مثل انفاق في سبيل الله، كمال افتخار مي باشد. توليد ثروت، به معناي توليد مواد مورد احتياج جامعه، ممدوح و مورد تقدير است. چنانچه انفاق آن هم در راه امور اجتماعي و عام المنفعه و سعادت جامعه، ممدوح است. اما نگهداري ثروت جز گرفتاري و مناقشه در حساب و سنگين شدن بار و عوارض سوء و معايب ديگر، اثري ندارد و هر كس از فرد توانگري براي توانگري او تواضع و فروتني نمايد، دو ثلث دين خود را از دست داده است:

ص: 96

من تواضع لغني لغناه ذهب ثلثادينه:

هر كس به ثروتمندي به خاطر ثروتمنديش تواضع كند، دو سوم دينش از بين رفته است.

اين حديث، بسيار حساس و پر معني است و نقش اسلام را در رفع اختلاف طبقاتي و اهميتي كه به آن داده است و درجه اي كه براي آن قائل شده است را نشان مي دهد.

در قرآن مجيد در ذيل داستان قارون - يهودي سرمايه دار - مي فرمايد:

تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (1)

اين خانه ي آخرت را براي كساني كه اراده علو و برتري در زمين ندارند قرار داده ايم و عاقبت و پايان نيك براي پرهيزكاران است.

اين است تعريف اجتماع اسلام، اجتماعي كه احدي نبايد در آن گردنكشي و بلندي جوئي داشته باشد كه حتي بر حسب بعضي تفاسير از علي - عليه السلام -روايت شده است: كه فرمود:

ان الرجل ليعجبه شراك نعله فيدخل في هذه الآية: تلك الدار الآخرة... (2) مضمون اين جمله اين است كه اگر كسي از بند كفش خودش به خود ببالد، گردن كشي كرده و علو و برتري جسته است.

ص: 97


1- سوره ي قصص، آيه ي 83.
2- تفسير مجمع البيان، ص 269.

اين آيه همه را مي شناساند و اجتماع متواضع اسلام را معرفي مي نمايد. انصافا بايد گفت كه اجتماعات كمونيستي و سرمايه داري كجا و اين اجتماع سراسر فضيلت و برابري كجا؟ رهبران متكبر، مغرور، پر نخوت، و فرعون منش و پر باد آن اجتماعات كجا و رهبر بي مدعا، بي تشريفات و بي فاصله از مردم و اجتماع واقعي اسلام كجا؟

از بامداد تا شامگاه هر چه مي بينيم گردنكشي، تظاهر، كبر و نخوت، استبداد، فرعونيت، تعظيم و خم شدن، نيايش و مدح و چاپلوسي گردنكشان است. هر كس كمترين قوه مالي يا مقامي يا بلكه علمي داشته باشد به كسي كه فاقد آن است بي اعتنا و بي احترام مي شود. در ادارات، در مؤسسات و در برنامه هاي مختلف، عدول از هدف اين آيه نمايان است.

اسلام ديني است كه زمامدار متواضع و فروتنش، يك نفر استاندار عالي قدر و صحابه را با سوابق درخشاني كه دارد، براي شركت در يك مجلس ميهماني توانگرانه، و نشستن بر سر سفره ي كسي كه توانگران را بر آن خوانده و بينوايان را واگذاشته، بشدت مورد بازخواست قرار مي دهد و نامه اي توبيخ آميز برايش مي فرستد.

اسلام ديني است كه بانوي اول آن حضرت زهرا - سلام الله عليها - خودش شخصا آن قدر جو دستاس مي كند و آب مي كشد كه آثار آن در دست و بدنش ظاهر مي شود. وقتي در خانه شوهرش - يگانه قهرمان فاتح و بزرگمرد اسلام - بود، فرششان يك پوست گوسفند بود!

ص: 98

پيغمبر و رهبر عالي قدراسلام دعا مي كرد كه:

اللهم احيني مسكينا، امتني مسكينا و احشرني في زمرة المساكين (1): خدايا مرا بينوا و مسكين زنده بدار، مسكين بميران و با مساكين محشورم كن.

اين دعا معنايش اين نيست كه به من نعمت نده، و كار و عمل مرا بي نتيجه كن و من مي خواهم نقشي در جامعه نداشته باشم. بلكه اين دعا معنايش اظهار تنفر از ثروت اندوزي و سودجوئي، جمع مال، حرص و بخل و نگهداشتن مال و ترك انفاق في سبيل الله است. زيرا آن كس كه مسكين بودن را دوست مي دارد و آن را از خدا مي خواهد، از وبال مال و عواقب سوء اخلاقي و عملي آن بيم دارد.

چنان است كه معاويه در تعريف حضرت علي - عليه السلام - گفت كه اگر دو انبار، يكي از كاه و ديگري از طلا داشته باشد، اول طلا را در راه خدا انفاق مي نمايد.

آري پيغمبر رهبري بود كه بسا ماه مي گذشت و در خانه اش غذائي پختني - با آنكه در اختيارش بود - فراهم نمي شد و آن را به نيازمندان مي داد.

سويد بن غفله گفت: وقتي اميرالمؤمنين -عليه السلام- ظاهرا خلافت

ص: 99


1- بحارالانوار، ج 69، ص 175.

و زمامداري جهان اسلام را در اختيار داشت، بر آن حضرت وارد شدم، ديدم روي حصير كوچكي نشسته است و در خانه غير از آن حصير چيز ديگري نيست.

عرض كردم: يا اميرالمؤمنين، بيت المال خزانه اموال حكومتي جهان اسلام در دست تو است و درخانه چيزي از لوازم خانه نمي بينم.

فرمود: اي پسر غفله! خردمند براي خانه اي كه از آن بايد انتقال كند، اثاث و لوازم فراهم نمي نمايد. ما را خانه ي ديگري است كه بهترين متاع و اثاث را به آنجا نقل كرده ايم جهان ديگر و خود نيز پس از مدت زمان كوتاهي به آنجا خواهيم رفت.

ابن عباس گفت: در ذي قال به محضر حضرت علي -عليه السلام - مشرك شدم، آن حضرت كفش خود را وصله مي زد.

به من فرمود:قيمت اين كفش چقدر است؟

عرض كردم:قيمتي ندارد.

فرمود: به خدا سوگند! اين كفش نزد من از امير بودن بر شما محبوب تر است، مگر آنكه حقي را به پا دارم، يا باطلي را دفع كنم.

وقتي شخصي از آن حضرت، از جامه وصله داري كه پوشيده بود پرسش كرد كه مثلا اين چه جامه اي است، يا چرا بايد اميرالمؤمنان اين جامه را بپوشد؟.

فرمود: قلب به آن خاضع مي گردد و نفس رام مي شود و مؤمنين به آن اقدار مي نمايند و رقابت و هم چشمي در پوشيدن لباسهاي گران قيمت و تجملي از بين مي رود.

ص: 100

اين دين، اين تعليمات، اين تربيت و ايمان و وجدان اسلامي، سرمايه داري و مال اندوزي و فسادگري را مي كوبد، وجدان مسلمان را از آن متنفر مي سازد و آن را عسل مسموم جلوه مي دهد.

مال، در حلالش حساب و در حرامش عقاب است، هر كس در دنيا مال بيشتري داشته باشد، در قيامت سهم و حظش كمتر است. مگر آنكه در راه خير و صلاح اجتماع، آن را انفاق كند.

يك نفر كه مال اندوزي نكرده، به فكر جمع سرمايه و ثروت نبوده است، و از اينكه روي زمين پر از سرمايه دار و توانگر باشد، بهتر است.

غرض اين است كه نظام اخلاقي و نظام تربيتي و وجدان اسلامي، بزرگترين عامل اعتدال و حفظ توازن اقتصادي است. و اگر چه مالكيت محدود و مشروط اختصاصي اسلام، هيچ يك از معايب سرمايه داري را ندارد، اما اگر سائر نظامات اسلام هم با آن ضميمه شود و نظام تمام عيار اسلام در هر رشته و قسمت اجرا گردد، احتمال بروز آن معايب هم داده نخواهد شد.

بيشتر افرادي كه در مقام انتقاد از نظام مالكيت هستند، مقابل چشمشان، نظام مالكيت لعنتي غرب را كه حرامزاده هايش، سرمايه داراني چون راكفلر و اوناسيس، و يا فؤدالهايي چونژاكلين كندي و... مي باشند، قرار داده اند، و همه عيبها را به حساب نظام مالكيت مي نويسند از سوي ديگر از برنامه هاي جامع الاطراف و سازنده اسلام چشم مي پوشند و فقط به همان نظام مالكيت خشك

ص: 101

و خالي آن، منهاي ايمان به خدا، و بدون تأسي و پيروي از پيغمبر و علي و زهرا و تربيت اخلاقي و تعاليم حساس اسلام و با حذف ناله هاي علي -عليه السلام- و دعاها و بالأخره منهاي فرهنگ اسلام مي تازند و حمله مي كنند. با اينكه نظام مالكيت و مالي و اقتصادي خشك و خالي اسلام هم بر نظامات ديگر برتري دارد.

اين اسلام است كه مسلمانش وقتي مي خواهد از دنيا برود، ناراحت است، نگران است و گريه مي كند كه پيغمبر با ما عهد فرموده است كه بايد اثاث يك نفر از شما از دنيا، به مقدار زاد و توشه يك نفر مسافر باشد، و در كنار من اين همه اثاث است. در حالي كه چيزي نبود جز يك آفتابه و يك كاسه و يك ظرف لباس شويي!

اين اسلام كه مسلمانش، استاندار مداين - پايتخت شاهنشاهان ساساني و كاخ تيسفون كه مردم آن همه جلال و جبروت و تجملات بي نظير خيره كننده را در آنجا ديده بودند - خانه اش، يك حجره اي بود كه از قامت يك انسان، ارتفاع و طولش بيشتر نبود و با آن همه تواضع و فروتني در بين مردم، به عمل مهم استانداري مي پرداخت.

اين سلمان بود كه حضرت علي -عليه السلام- مي فرمود: مردي از ما اهل بيت است و علم و دانش او را مي ستود (1) و پيغمبر -صلي الله عليه و آله- هم فرمود:سلمان از ما اهل بيت است. و فرمود: بهشت به سه نفر مشتاق است: علي و عمار و سلمان.

ص: 102


1- اسدالغابه، ج 2، ص 331 و سنن ترمزي كتاب مناقب، حديث 3797.

اين سلمان، از شيعيان علي و شاگردان مكتب او است كه عطايش از بيت المال پنج هزار بود و همين كه دريافت مي كرد، آن را در راه خدا انفاق مي نمود و از دسترنج خود مخارج مختصر خود را فراهم مي كرد. (1)

ابوذر اسلام بود كه با وضعي كه در عصر عثمان جلو آمد و سرمايه دارهائي مثل طلحه و زبير و مروان و ديگران، مخصوصا از بني اميه، در صحنه اجتماع مسلمانان ظاهر شدند، و با ول خرجي هاي عثمان و كاخ سازيها و اسراف معاويه به مبارزه برخاست و آن نظام ضد اسلامي را محكوم كرد.

اين مسلمانان بودند كه گاه اتفاق مي افتاد كه غذائي براي مسلماني هديه مي شد، آن هديه تا ده خانه مي گشت و به خانه شخص اول مي رسيد و خدا ايثار مسلمانان صدر اسلام را در قرآن مجيد مدح فرموده است.

پيغمبر اسلام، فاطمه عزيزش را مخير مي نمايد كه مال به او بدهد يا دعا به او بياموزد. او با كمال نيازي كه به حسب ظاهر به مال داشت، دعا را اختيار مي كند و به حضرت علي -عليه السلام - مي گويد:

ذهبت من عندك للدنيا، و جئتك بالآخرة (2):

از نزد تو براي دنيا رفتم و برايت آخرت آوردم .

ص: 103


1- اسدالغابه، ج 2، ص 331 و سنن ترمزي كتاب مناقب، حديث 3797.
2- نظم دررالسمطين، ص 190 و 191.

و حضرت علي -عليه السلام- به او مي گويد:

خير ايامك خير ايامك خير ايامك (1):

بهترين روزهاي تو است بهترين روزهاي تو است، بهترين روزهاي تو است.

نظام مالكيتي كه اين مكتب عرضه كرده است، نبايد دگرگون شود و نه منطق فقه قابل دگرگون شدن است.

تجارت و بازرگاني مزارعه و مضاربه و مساقات و اجاره در اين نظام موضع محكم و غير قابل نفوذاند.

نظام مالكيت اسلام، نظامي است كه نظامات مالكيت جاهليت را كه هم اكنون در دنياهاي غرب، به وضع بسيار بيرحمان و بي شرمانه اي اجار مي شود و متأسفانه در مجتمع به اصطلاح اسلامي نيز آن نظامات جاهلي وارد شده است. دگرگون كرد.

آنان كه به نظام اسلام حمله مي كنند، اشتباهشان از اينجا ناشي مي شود كه نه نظام اسلام را مي بينند و نه از آن اطلاع دارند. گروه هائي سرمايه دار را مي بينند كه در كشورهاي اسلامي، مانند غرب، خون مردم را مي مكند و چه تزيينات، و چه تجملات، چه اسرافها و چه خرجهاي بيهوده و عياشيها كه مي نمايند. (2) گمان مي كنند نظام اسلامي يعني اين.

ص: 104


1- نظم دررالسمطين، ص 190 و 191.
2- در همين كشور خودمان، طبق نوشته ي كيهان شماره 10474، در ظرف نه ماه، سي و نه مليون ارز از كشور، به وسيله 50 شركت، خارج شده تا ايراني هاي خارجي پسند بتوانند روزانه صد هزار قوطي آبجو خارجي سر بكشند، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

ديگر نمي پرسند پس نظام مالكيتش كو؟ نظام هزينه و مصرفش كو؟ نظام اخلاق و زهدش كجا رفته؟ نظام برادري، مساوات و ايثارش كجا است؟ نظام تعليم و تربيتش را چرا ندارد؟ نظام حكومت و سياستش چرا در بين نيست؟

بله، نظام اشتراكي در مقايسه با نظام سرمايه داري غربي ممكن است در مذاق بسياري شيرين تر و به رسيدن هر كس به سهم خود نزديكتر و از اجحافات و ستمكاريهاي سرمايه داران خالص تر باشد و معايب خاص سرمايه داري را نداشته باشد.

اما نمي توان بطور مطلق هم آن را از نظام اشتراكي منهاي خدا و دين و وجدان و اخلاق، كه زير بناي همه چيز را اقتصاد مي داند، بدتر شمرد.

و بالأخره معلوم نيست كه شوروي و چين و آلمان شرقي از ژاپن و آلمان غربي ايده آل تر بوده و مردم آنجا خوش بخت تر باشند و معلوم نيست كه كارگر آمريكائي با تمام عيوبي كه نظام آنجا دارد و همچنين كارگر آلمان غربي حاضر باشد محل شغل خود را با كارگر روسي يا آلمان شرقي عوض كند. (1)

از نظر نظام اسلامي، اين دو نظام هر دو باطل است.

نظام سرمايه داري به اسم آزادي فردي، دائره مالكيت و اختيارات مالي فرد

ص: 105


1- بلكه طبق بعضي آمارها در برابر گروه هاي كارگر آلمان شرقي كه از بدي اوضاع و فشارهائي كه بر آنها وارد مي شود و نداشتن آزادي، همواره به آلمان غربي مي گريزند، يك كارگر آلمان غربي به آلمان شرقي فرار نمي كند.

را بي قيد و شرط و نامحدود توسعه مي دهد كه بتواند هر جور خواست، از فرد ديگر بهره كشي كند و او، و رأي و فكرش را مالك شود و يك جام شراب را براي هوس و اسم و آوازه، به صد هزار تومان خريداري كند و مبالغ گزافي صرف نگهداري يك سگ يا گربه بنمايد.

و مانند هاريمان چهار هزار دختر كارگر را وسيله عياشي و شهوتراني خود قرار دهد.

و نظام اشتراكي فرد را به كلي پايمال مي نمايد، مانند يك محجور بلكه به يك ابزار و آلت كار تبديل، و آزادي او را از بين مي برد. مالكيت خصوصي كه فطرت بشر آن را به وجود آورده است و اگر نباشد معايب بزرگ پيدا مي شود را الغا مي كند و ديكتاتوري حزبي بدتر از ديكتاتوري فردي، مثل ديكتاتوري استالين و اختناق افكار تشكيل مي دهد و انسان و فكر و فطرت انساني، آزادي ضمير و قلم و زبان او را در نظام اشتراكي زنداني مي كند.

باري اگر مقصود از نظامي كه بايد دگرگون شود، نظام سرمايه داري غربي است، حق همين است كه بايد دگرگون شود و اسلام آن را با تمام لوازم و محتوياتش دگرگون كرد. اين نظام باطل است، چنانكه نظام كمونيسم نيز باطل است.

و اگر مقصود از انقلاب اجتماعي در نظام مالكيت اين است كه مالكيت خصوصي بر وسائل انتاج و توليد مثل كارخانه، زمين، باغ، قنات، خانه اجاره اي و دكان، بايد ملغي شود، تا فسادها بر طرف گردد و برابري و قسط برقرار شود.

ص: 106

جواب اين است كه:

اولا؛ نظام مالكيت و اختصاص، ريشه فطري دارد و بشر فطرة به آن توجه دارد و مانند ساير غرايز، وجود آن و اشباع آن تحت نظم منطقي و عقلائي لازم است و فوائد بزرگ دارد و بايد از آن مانند سائر فطريات و خواسته هاي فطري و غرائز استفاده كرد و نديده گرفتن آن، مثل نديده گرفتن غريزه جنسي و غرائز ديگر است.

چنانكه غريزه جنسي موجب توليد نسل است، اين غريزه هم در توليد مواد مورد نياز و رفع احتياجات بشر مؤثر است. و در حقيقت از قوه ي توليد حمايت مي كند و پشتيبان آن است و آن را هر چه بيشتر به كار مي اندازد و تنبلي و تن پروري را از شخص دور مي سازد و به خصوص اگر خداي نخواسته بشر وجدان نداشته باشد و به معنويت و فضيلت ايمان نياورده باشد و همه چيز و همه كارش، اقتصاد و براي اقتصاد باشد و همه چيز را به ظاهر وضع اقتصادي و تحول آن بداند و تحولات را ناشي از آن بشمارد، اگر اين غريزه ي اختصاص و مالكيت هم نباشد، چرا كار كند؟ و چرا بيشتر كار كند؟ و چرا بهتر كار را انجام دهد؟ هيچ دليل معقولي ندارد.

لذا اصل مالكيت را با همان قيود و حدود و شرايطي كه اسلام برقرار كرده كه نظامات فرهنگي و اخلاقي و تربيتي نيز در تعديل و حسن استفاده از آن، سهم عمده و مؤثر را داشته باشد، بايد پذيرفت.

ثانيا؛ آن چيزي كه موجب به وجود آمدن نظام طبقاتي و فاصله هاي زياد است، آزادي نامحدودي است كه در كشورهاي سرمايه داري به

ص: 107

سرمايه داران داده شده است كه امكانات تراكم ثروت را در آنها بطور نامحدود فراهم كرده و قانون و حكومت و مردم، هيچگونه نظارتي بر آن ندارند. در نتيجه سرمايه داران بر همه ي اوضاع سياست، حكومت، اقتصاد، فرهنگ، مطبوعات و تبليغات مسلط هستند و اين سرمايه داران و كارتل ها و كارخانه دارها هستند كه سياست كشورهاي سرمايه داري و كشورهاي تحت نفوذ آنها را در اختيار گرفته اند و از رحم و وجدان و احترام به معنويات، در آنها خبري نيست كه نمونه آن، تسلط سرمايه داران يهودي بر ايالات متحده و جانبداري و حمايت بي دريغ نامحدود آن كشور از اسرائيل و آن جنايت هاي وحشتناك است.

اما در نظام اسلامي به علل زير، اوضاع اقتصادي، مالي و امكانات مردم در تحصيل مال و ثروت متعادل مي شود:

1- بانكداري و ربا خواري به شدت ممنوع و اعلان جنگ به خدا و درهمي از ربا از نظر اسلام، از زناي با مادر بدتر است كه از اين تأكيد، كمال توجه اسلام به نظام اقتصادي صحيح معلوم مي شود.

2- ماليات هاي اسلامي مانند خمس و زكات، به خصوص زكات نقدينطلا و نقرهكه همه ساله بايد ادا شود، تا از نصاب بيفتد.

3- مسأله ثلث مال كه اگر چه استفاده ي از آن اجباري نيست، اما در محيط تربيت و ايمان اسلامي و ارشاد ديني، مانند يك واجب، اعتبار مي شود و هر ثروتمند و هر كس هر چه داشته باشد، ثلث آن را از اختيار ورثه

ص: 108

خارج مي نمايد و براي خيرات و مبرات و مصارفي كه در نظر مي گيرد اختصاص مي دهد.

4- مشاغل و كسب هائي كه موجب جمع ثروت مي شود، يا براي ثروتمندان، مصرف هاي بيهوده و غير مفيد به حال اجتماع مي سازد، مانند قمار، شراب سازي، شراب فروشي، مجسمه سازي، خوانندگي، نوازندگي، دائر كردن مراكز فساد و كاباره ها و امثال آن ممنوع است.

5- بطور كلي اسراف و تبذير اموال كه سرمايه داران و زن و بچه هاشان به آن گرفتار مي شوند و اگر راهش بسته شود، سرمايه را در خير اجتماع مصرف مي نمايند، جايز نيست و اكيدا ممنوع است.

6- از اسباب مهم تعادل ثروت و خرد شدن اموال، قانون ارث است. با نظام دقيق، عليرغم قوانين جاهليت كه ثروت را در دست فرد واحد نگهداري مي كرد و حتي اگر ثروتمند فرزند نداشت به او اجازه داده مي شد كه ديگري را فرزند خوانده ي خود بنمايد تا از او ارث ببرد، و عليرغم قوانين كشورهاي سرمايه داري كه به سرمايه دار، اجازه مي دهد ثروتش را براي گربه يا سگش قرار دهد، در حالي كه مليون ها مردم گرسنه باشند، اسلام اجازه ي چنين اموري را نمي دهد.

7- تشويقات اكيد به انفاقات و خيرات، و مطلق صدقات و مبرات و صرف اموال در خير و ترقي، رفاه عموم، تأسيس مدارس، بيمارستانها دارالايتام، دارالعجزه، خدمات اجتماعي، پل سازي،

ص: 109

راه سازي و مددكاري نيز يكي از وسايل مهم جلوگيري از تمركز ثروت و مشوق صرف آن در مصالح اجتماعي است.

8- قوانين مربوط به اراضي موات و جنگلها و اراضي مفتوح عنوه.

9- وقف، كه يكي از راه هاي صرف سرمايه در مصالح مشترك مردم است.

10- دعوت به انصاف در معاملات، و اكتفا به سود كم و به مقدار كفايت و ترك غش و خيانت در معاملات نيز از عوامل كنترل كننده و تعادل بخش است.

11- همچنين تشويق به قناعت و رضا به آنچه مقدر و فراهم مي شود و معاش و خرج به اقتصاد و ميانه روي.

12- نكوهش از سرمايه و اندوخته ي بيش از حد كفاف و بطور كلي مذمت از اندوخته كردن و پس انداز نمودن كه در تربيت اسلامي خلاف توحيد در توكل و خلاف اعتماد به خدا است.

13- مذمت و نكوهنش از بخل و حرض، و مدح سخاوت تا آنجا كه در روايات آمده:بخيل از خدا و بهشت و مردم دور بوده و به آتش نزديك است.

14- تحريم استعمال ظروف طلا و نقره و آرايش مرد به آنها كه علاوه بر اينكه دليل بر حرمت اين استعمالات است، نشانه محبوب بودن سادگي معاش و اثاث و لباس است.

ص: 110

بالأخره مكتب اسلام و نظامات اسلام در شعب مختلف و متعدد، همه در كنترل وضع مالي و جلوگيري از مفاسد سرمايه داري نقش بزرگ و حساسي را ايفا مي كنند كه در مجتمع اسلامي، هرگز از مفاسد تورم ثروت و تمركز سرمايه نبايد بيم داشت.

اينكه در عصر عثمان، آن همه صحابه ي روشن و آگاه، از سوء اوضاع انتقاد مي كردند، به همين جهت بود كه سرمايه دارهائي مانند: طلحه و زبير و مروان و ديگران، عدول حكومت را از نظام اسلامي، مخصوصا نظام مالي نشان مي دادند و عاقبت، اين روش ناپسند، موجب انقلاب و منجر به خاتمه دادن به حكومت عثمان گرديد.

ثالثا؛ تفاضل و اختلاف، از نواميس خلقت است كه بايد از آن استفاده شود و با يك نظام صحيح، از همه جانب كنترل گردد. شايد شما دو نفر را پيدا نكنيد كه در مجموع خصائص و استعدادات و مواهب و نيروي ذاتي، نتيجه و بازده عمل آنها يكسان باشد.

اين ناموسي از نواميس خلقت است و ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، اين يك واقعيت و حقيقت است.

در قرآن مجيد، به همين قانون خلقت كه در تمام موجوداتي كه ما مي شناسيم و در انسان، ساري و جاري است، اشاره شده و چنين مي فرمايد:

وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا

ص: 111

سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُون (1):

برخي از ايشان را بر بعضي ديگر، درجاتي برتري داديم تا بعضي از ايشان، بعض ديگر را استخدام نمايد و از يكديگر و عمل ديگري انتفاع ببرند و با كمك هم، نظام معيشت را برقرار نمايند نه اينكه استعلاء و امتياز برقرار سازند و رحمت پروردگار تو بهتر است از آنچه جمع مي كنند.

يعني از اموال و دارائي هائي كه اندوخته مي نمايند رحمت خدا بهتر است، بنابراين، شرط عقل و ايمان به خدا، اين نيست كه شخص، بهتر را رها كند و كمتر را بگيرد.

نظام اقتصاد و معاش و تمدن بشر، بر اين تفاضل و تفاوت صحه گذارده است و افرادي هستند كه بازده اقتصادي آنها از ديگران بيشتر است و كارشان بيشتر از افراد متوسط است، يا بيشتر ارزش دارد.

مثلا كاري را كه ديگران در هشت ساعت انجام مي دهند، در چهار ساعت تمام مي كنند. آيا مي شود به اين افراد گفت كه شما كار نكنيد واز نيروي شما، خود شما و جامعه نبايد استفاده كند؟ يا كار كنيد و به قدر ديگران مزد به گيريد؟ يا مزد كارتان بايد اسكناس و دلار و پوند بماند و نمي توانيد آن را به كسي ببخشيد يا به فرزندتان بدهيد، يا تبديل به اموالي كه استهلاك ندارد نمائيد؟ يا نبايد با آن زمين بائري را احياء كنيد

ص: 112


1- سوره ي زخرف، آيه ي 32.

و باغي احداث نمائيد و قناتي بكنيد و مزرعه و خانه اي بسازيد يا به ديگران آن را قرض بدهيد و سود نگيريد، يا نبايد به مضاربه بدهيد كه ديگري با شرط شركت شما در خسارت در آن عمل كند و از بهره آن چيزي به شما بدهد؟

يقينا مصلحت اجتماع و اقتصاد، ترقي، رفاه و جلو رفتن جامعه در اين نيست كه از آنها، اين اختيار اندك سلب شود و از اين مختصر دلگرمي در حق آنان دريغ شود. ولي مي توان به آنها گفت كه شما بايد به آنانكه از شما ضعيف ترند و يا بازده اقتصادي آنان كمتر است، كمك كنيد و معاش و رفاه آنها نيز بايد تأمين شود.

شما در محضر عدل الهي و در برابر وجدان خودتان مسؤوليد. بايد رسما مبلغي از سود خود را كه زايد بر حاجت داريد، يا وقتي مال شما به نصابي معين رسيد، به عنوان خمس و زكات به بيت المال بدهيد، و علاوه، براي كسب ثواب و نيل به ارزشهاي واقعي انساني نيز بيشتر از اينها را در مصالح عموم صرف كنيد. و بايد خدا و رسول و جهاد در راه او را جهاد به مال و بدناز همه چيز و هر كس كه داريد بيشتر دوست بداريد و الا منتظر عذاب خدا باشيد. تا حد ايثار و برگزيدن ديگران بر خود، اگر جلو برويد عالي ترين مدال هاي افتخار نصيب شما شده است، و به مقام بر و نيكي نمي رسيد، مگر آنچه را دوست مي داريد، در راه مصلحت عموم بدهيد.

از يك سو، تدابير و نظامات اقتصادي و مالي، از تراكم ثروت

ص: 113

جلوگيري مي كند واز سوي ديگر، نظامات اخلاقي، شوق آنان را به خير و انفاق بر مي انگيزد.

اين نظام كه اسلامي هيچ گونه عيبي ندارد و به خصوص در دنياي كنوني كه وسايل اجراي اين نظام، به مراتب فراهم تر از چهارده قرن پيش است، اجراي آن آسان تر است.

چنانكه انسان مي بيند، اسلام با هر روز و عصري موافق تر و مطابق تر از روز و عصر گذشته است و همه سال و همه وقت، نوتر و تازه تر جلوه مي نمايد.

اين مقاله اگر چه براي بيان اين مطالب نبوده، اما اجمالا اشاره اي شد تا معلوم شود كه تمام ابعاد عدل، فقط در قوانين كامل اسلام و نظام اسلامي فراهم مي شود.

اين جامعه اسلام است كه اين امتيازات را دارا است و از تبعيضات ناروا و نابجا مبرا است. چنانكه شما مي بينيد درهاي مدارس اسلامي به روي همه باز است و تا اين اواخر كه دانشگاهها و مؤسسات تعليمي به سبك تقليد از غرب افتتاح نشده بود، طلاب علوم، در دانشگاه هاي بزرگ اسلامي، علاوه بر اينكه شهريه نمي دادند، شهريه مي گرفتند و بزرگترين دانشمندان در علوم مختلف از طبقات پائين اجتماع بر مي خاستند.

عدل اسلام اجازه نداد كه محاكم اختصاصي تشكيل شود مثلا كارمند با ارتشي را در محكمه اي كه ديگران را محاكمه مي نمايند، محاكمه كنند.

ص: 114

روي هم رفته اگر نظامات اسلام، در تمام جوانب زندگي بشر اجرا شود و جهاني گردد، در اين جهان مادي كه قانون تفاضل و تفاوت نيز از نواميس ثابت آن است -و نمي توان آن را فلسفي دانست، چون نظام، به آن وابسته است- آخرين حد برابري و اعتدال و قسط برقرار خواهد شد و مكتب متعالي اسلام و نظام الهي آن، نظامي است كه تمام محاسن و امتيازات را دارا و از معايب و نواقص سائر مكتب ها پاك و پيراسته است.

نتيجه

اگر چه سخن طولاني شد، به هر حال از مجموع مطالب گذشته و سخنان علما و لغت شناسان و تحقيقاتي كه در معني عدل و قسط و ابعاد متعدد آن شد چنين نتيجه گرفته مي شود كه:

اولا بر حسب لغت، اگر چه عدل و قسط مترادف نيستند، هر كجا يكي از اين دو واژه به تنهائي در گفتاري باشد، به مطلق عدل و عدل مطلق و ابعاد متعدد آن دلالت دارد.

اگر چه به نص علماي ادب، استعمال هر يك از اين دو كلمه به جاي يكديگر، خصوصا كاربرد لفظ قسط به جاي كلمه عدل، مجاز بوده و حقيقت نمي باشد، اما دلالت اين دو لفظ، بر مطلق عدل و قسط، وقتي به تنهائي در كلامي باشند، قابل انكار نيست.

مگر اينكه قرينه اي بر اراده ي معناي خاصي، وجود داشته باشد كه در اين صورت، به قرينه، آن معنا اخذ مي شود نظير استعمال لفظ عام در معناي خاص.

و همچنين ظلم و جور نيز اگر منفردا در كلامي بيايند و قرينه اي نباشد، هر كدام بر مطلق وضع شي ء در غير موضع دلالت مي نمايند كه:

ص: 115

تصرف در ملك غير بدون رضايت او، تجاوز از حد، ظلم حاكم، ظلم به نفس و عدم استقامت، از مصاديق آن مي باشند. هر چند ظلم در مطلق وضع شي ء در غير موضع خود و تمام آن كه از جمله ظلم حاكم است، ظاهر است.

و اما جور در خصوص معني جور حاكم، شايد ظاهرتر باشد و بدون قرينه اي كه دلالت بر اراده مطلق ظلم كند، نمي توان آن را به كجروي وانحراف از حق و معاني ديگر تفسير كرد.

اما اگر عدل با قسط، ظلم با جور در كلام آمده باشند، قرينه است بر اين كه از هر كدام، معنائي ديگر اراده شده است و احتمال تأكيد در عطف قسط به عدل يا عدل به قسط و همچنين عطف يكي از دو كلمه ظلم و جور به يكديگر صحيح نيست.

ثانيا: يگانه مكتبي كه به تمام ابعاد عدل و كيفياتش نظر دارد و مي تواند عدل مطلق و همه جانبه برقرار سازد، مكتب اسلام است.

ثالثا: يكي از مواد مهم برنامه ي نظام امامت كه نظام تمام عيار اسلام و مجري اهداف و عدالت اسلام است، استقرار قسط و عدل مطلق است كه اين نظام عهده دار آن مي باشد و بايستي در راه تحقق عدالت، به معاني وسيعي كه دارد هر چه ممكن است و قدرت دارد، كوشش و تلاش نمايد و اين ماده چنان مهم است كه بيشتر مواد برنامه نظام امامت را تحت الشعاع قرار داده است.

بيشتر انتقاداتي كه از نظامات ديگر شده و مي شود، بر اساس همين ماده است و بزرگترين دليل بر بطلان آن نظامات و اينكه اولياي آنها غاصب و متجاوزند، فقدان همين ماده است.

ص: 116

اين هدف اگر چه بطور كامل و مطلق در زماني كه حضرت پيغمبر و حضرت علي -عليهما صلواة الله - رسما هم عهده دار حكومت اسلامي بودند، به واسطه عدم اجتماع شرايط محقق نشد و در اعصار سائر ائمه معصومين -عليهم السلام - هم امكاناتي نبود، اما همان مدت كوتاه زمامداري رسيم حضرت پيغمبر -صلي الله عليه و آله- در مدينه -بعد از هجرت- كه آغاز تشكيل حكومت رسمي اسلام بود، و همچنين زمامداري حضرت علي -عليه السلام - و قيام تاريخي سيدالشهداء -عليه السلام- و سيره تمام ائمه طاهرين كه مسؤوليتي را در حكومت زمامداري غاصب غير عادل قبول نكردند و مبارزه منفي را ادامه دادند، جهت نظام امامت را معين كرد و به مردم فهماند كه آن نظاماتي كه غاصبان بوجود آورده اند، در جهت عدالت و مساوات و برادري و برابري اسلامي قرار ندارد.

علاوه بر اين كه روش ائمه -عليهم السلام- برنامه امامت و جهت آن را تعيين كرد، هر مسلمان را مكلف كرد تا به هر نظامي كه در خلاف اين جهت باشد معترض باشد و الغاي آن را خواستار گردد. در احاديث متواتري كه حكومت حق و عدل را به زمامداري حضرت مهدي -صلوات الله عليه- اهل بيت -عليهم السلام- نويد داده اند، با تكيه به اين امتياز كه زمين را پر از عدل و قسط مي نمايد بطور صريح، دخالت عدالت در نظام امامت و مأموريت بزرگ و جهاني حضرت مهدي -عجل الله فرجه- را براي استقرار عدل جهاني اعلام فرموده اند.

و از نظر رواني، اين اعلام و اين منطق و اين آينده نگري در انسان،

ص: 117

يك حالت شديد تنفر از ظلم و ستم و دوستي و خواهش عدل و قسط به وجود مي آورد كه هيچ چيز، جز عدالت و قسط او را قانع نمي سازد.

بر اساس اين بررسيها و توضيحات به اصل مطلب مورد نظر يعني شرح و تفسير احاديث يملأ الارض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما مي پردازيم و نتيجه مي گيريم كه عطف قسط، به عدل، و ظلم، به جور، به ملاحظه اين است كه تمام ابعاد عدل را در يك آينده درخشان و فرصت مناسبي كه نظام امامت استقرار كلي و تامام پيدا مي كند و حكومت جهاني اسلام، در هر قاره و منطقه، سراسر گيتي را فرا مي گيرد، نويد دهند.

اگر چه _يملأ الارض عدلا كما ملئت ظلماهم اين معني را افاده مي نمايد، اما در جملهيملأ الارض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما_ كه عدل در برابر جور و قسط در مقابل ظلم قرار گرفته است و قسط به عدل، و ظلم به جور عطف شده است، با توجه به اين كه در عطف، بايد از كلمه معطوف معنائي غير از معطوف عليه اراده شده باشد، استفاده مي شود كه در اين دو جمله، مراد از عدل، عدل، حاكم و عدل نظام و رژيم است و مراد از جور، جور نظام و حاكم است. و مراد از قسط، تقسيم با عدل و توزيع امور مالي و قابل تقسيم بر اساس عدل بوده، و مراد از ظلم، نابرابري در قسمت ها و نصيبها استبه معاني دقيق و صحيحي كه قبلا توضيح داده شد.

بنابراين نبايد كسي تصور كند كه عدل انبياء و عدل اسلام و عدلي كه در

ص: 118

زمان ظهور حضرت مهدي -عليه السلام-به وسيله آن حضرت مستقر مي شود، فقط عدل روبنائي، ناقص و يك بعدي است. يا اينكه مختص به يك اقليم و منطقه و مملكت است كه از مرز يك كشور و يك جامعه تجاوز نكند.

چنانكه تذكر داده شد، در بسياري از اين احاديث، چون قسط در برابر ظلم، و عدل در برابر جور قرار گرفته است استفاده مي شود كه تمام ابعاد عدل در نظر است؛ هم عدل حاكم، هم عدل فكري و عقيدتي كه زير بناي ابعاد نظام عدل است، هم عدل اقتصادي و مالي و تقسيم به عدل، و هم ابعاد ديگر كه اگر همه ي آنها برقرار شود، نقاط ضعف اقتصادي، مالي، سياسي، اجتماعي، فكري و موجبات واقعي نارضايتي و نگراني، و كينه و دشمني مرتفع شده و جهانيان در صلح و آشتي و بي نيازي و حسن تفاهم با هم زندگي خواهند كرد.

اين است زندگي ايده آل و شرافتمندانه، و در خور شأن انسان؛ و اين است آن مجتمعي كه انسانها هميشه بايد كوشش كنند تا خود را به آن نزديك نموده و رسيدن به آن را نصب العين خود قرار دهند و آني و لحظه اي از عشق به آن نظام و آرزوي آن غافل نباشند و تا مي توانند فاصله هاي اجتماعي، فكري، مالي و سياسي را با آن نظام الهي و مجتمع مقدس انساني كم كنند و آن نظام عزيز و نهائي را معيار ارزش نظامات ديگر قرار دهند.

همه بايد به سوي آن نظام بروند و آن را درك كنند و آن را بخواهند و منتظر آن باشند. روزي كه آن نظام جهانگير گردد و جهان با دست پاك

ص: 119

پاكی ترين بندگان خدا اداره شود و نابرابريها و تبعيضات بر طرف گردد و نعم الهي به عدل و بر اساس معيارهاي الهي و اسلامي، توزيع و تقسيم گردد. همه چيز و همه ي مواد و مواهب مادي و معنوي، مطابق و برابر تقاضا عرضه شود و در حكومت به هوي و هوس و استكبار و استضعاف و استثمار، خط بطلان و پايان كشيده شود، و دست حكام و فرمانروايان خيانت كار و عياش، از بيت المال و اموال عمومي و سرمايه هائي كه همگان در آنها حق دارند كوتاه شود؛ ترس، بيم، تملق و ستايش، نيايش و مدح و تعظيم، خم شدن و به ركوع رفتن در برابر حاكم لغو گردد و از امتيازات مادي، تجملات، تكبر، جلال و جبروت حكام اثري باقي نماند.

جمع زر و سيم، گنج نهادن، سرمايه داري و انباشتن پول در بانكها عيب و عار شود و پرستش خدا و اطاعت از نظامات الهي، بي هوائي و بي امتيازي، برادري، برابري، تواضع، فروتني و كار و عمل افتخار گردد.

به اميد آن روز، و به انتظار آن روزگار جلو مي رويم، كوشش مي كنيم و اجتماع را هر چه اسلامي تر بر اساس عدل و نصيب به قسط مي سازيم انشاء الله تعالي.

و لا حول و لا قوة الا بالله العادل القائم بالقسط، العليم الحكيم و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمين 6

جمادي الثانيه 1398 مطابق با 24 ارديبهشت 1357.

ص: 120

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109